1 گر صاحب تاج و کمری، ورپاجی با تیر قضا چه چاره جز آماجی
2 شد موی تو پنبه، قد کمان، این رمزیست یعنی که: اجل میکندت حلاجی
1 تا کی ز طمع خوار نظرها گردی از بهر طلب حلقه درها گردی
2 بهر دو درم که بر یکی تیغ زنی دلاک صفت بگرد سرها گردی؟!
1 ای دل، تو بتنگم از جفا آوردی ای تن تو مرا بسر چها آوردی؟!
2 مرگ آمد و هنگام جداییست کنون ای عمر خوش آمدی، صفا آوردی
1 نبود چو حضور قلب و مژگان تری فیض ز نماز خویش چندان نبری
2 خاکت بر سر، این چه حضور است که تو در پیش حق استاده و جای دگری؟!
1 ای آنکه تمام آرزو و هوسی طفلی، مستی، مخبطی، خود چه کسی؟!
2 گفتی: که بپیری چو رسم، توبه کنم! ترسم که جوان روی، بپیری نرسی!!
1 با خشم و شره، همال تاکی باشی؟ انباز سگ و شغال تاکی باشی؟
2 با نفس چه میکنی درین تن ای جان؟ با خرس در این جوال تاکی باشی؟!
1 آمد پیری و، رفت ایام خوشی در کام شود زهر، اگر شهد چشی
2 در تن اثری نمانده دیگر ز حیات وقت است که وارهیم از این مرده کشی!
1 دنیاست سرای غم، تو یکسر شعفی این خانه ماتم است و، تو همچو دفی
2 چون شاد توان نشست جایی که در او خیزد هر لحظه شیونی از طرفی؟!
1 بی داد و دهش ملک جهان نستانی داد دل خود ز دشمنان نستانی
2 از دشمن کینه خواه در روز مصاف تا تن ندهی بمرگ، جان نستانی!
1 گر در طلب معرفت یزدانی بر دور تسلسل ز چه سرگردانی؟!
2 محتاج نباشد این معانی به بیان بر حکمت اوست منطقت برهانی