1 این دیده به راه انتظاریست مرا وین گوش به گفتگوی یاریست مرا
2 دیگر سوی که بینم و از که شنوم این هر دو چو از برای کاریست مرا
1 افگار توام تاب و توانی بفرست بیمار غمم قوت جانی بفرست
2 از نامه خشکی بتو راضیست طبیب گر نیست گلی برگ خزانی بفرست
1 بازم به کمین غمزه پنهانی هست زخمی به دل از کاوش مژگانی هست
2 تا چند تو بر گریه ما می خندی گویا نشنیده ای که هجرانی هست
1 ای آنکه همیشه جور کارت باشد آوردن عاشقان شعارت باشد
2 این دیده که بی روی تو خون می گرید تا چند براه انتظارت باشد
1 گر فلک سازد جدا زان گوهر یکتا مرا چون صدف گردد کف افسوس سرتاپا مرا
2 ترسم آن آتش که از عشق تو سوزد بر سرم رفته رفته افکند مانند شمع از پا مرا
1 چندان غم هجران تو در دل دارم روزی که فلک از تو بریده است مرا
2 می دانم آنکه آفریده است مرا کس با لب پرخنده ندیده است مرا
1 در بزم تو هر کس که می ناب خورد دور از تو به جای باده خوناب خورد
2 یارب نرسد زسنگش آسیب شکست جامی که ازو تشنه لبی آب خورد
1 دنبال من آن به که تکاپو نکنید وآنجا که منم نگه به آن سو نکنید
2 ای همنفسان به جان خود رحم کنید آن گل که از خاک ما دمد بو نکنید
1 هرگز دل من به عیش فیروز مباد بی ناله زار و آه جانسوز مباد
2 گر روز خوش اینست که یاران دارند یارب شب محنت مرا روز مباد
1 هرجا که سگیست آستانی دارد هر جا مرغیست آشیانی دارد
2 جز درگه تو، طبیب خو کرده به غم کافر بادا اگر گمانی دارد