1 چندان غم هجران تو در دل دارم روزی که فلک از تو بریده است مرا
2 می دانم آنکه آفریده است مرا کس با لب پرخنده ندیده است مرا
1 در بزم تو هر کس که می ناب خورد دور از تو به جای باده خوناب خورد
2 یارب نرسد زسنگش آسیب شکست جامی که ازو تشنه لبی آب خورد
1 این دیده به راه انتظاریست مرا وین گوش به گفتگوی یاریست مرا
2 دیگر سوی که بینم و از که شنوم این هر دو چو از برای کاریست مرا
1 عمریست که تیره روزگارم چکنم افتاده ز چشم اعتبارم چه کنم
2 گر وقت گریبان شده دستم چه عجب رفته است ز کف دامن یارم چه کنم
1 در محفل غیر باده چون نوش کنی درباره من حرف کسان گوش کنی
2 چون عهد وفای خویش ترسم که مرا یک باره ز خاطرت فراموش کنی
1 رسم و ره آن یار ستمکار نگر ناکامی یار و کام اغیار نگر
2 با ما در کینه میزند دلبر بین با یار ستیزه می کند یار نگر
1 گویند به من که بیقراری نکنم شبهای فراق اشگباری نکنم
2 تا هست مرا آتش عشقش بر سر یک لحظه چو شمع ترک زاری نکنم
1 کی پیش کسی حکایتی از تو کنم یا شکوه بی نهایتی از تو کنم
2 غیر و من و شکوه از تو شرمم بادا هم با تو مگر شکایتی از تو کنم
1 هرجا که سگیست آستانی دارد هر جا مرغیست آشیانی دارد
2 جز درگه تو، طبیب خو کرده به غم کافر بادا اگر گمانی دارد
1 تا از تو زجور فلک افتادم دور یکدم دل خویش را ندیدم مسرور
2 مشتاق توام چون به گلستان بلبل محتاج توام چون به صبوحی مخمور