1 خواهم که سرود عشق بنیاد کنم از عهد گرفتاری خود یاد کنم
2 از بسکه در آرزوی دام و قفسم آزادم و جستجوی صیاد کنم
1 بازم به کمین غمزه پنهانی هست زخمی به دل از کاوش مژگانی هست
2 تا چند تو بر گریه ما می خندی گویا نشنیده ای که هجرانی هست
1 افگار توام تاب و توانی بفرست بیمار غمم قوت جانی بفرست
2 از نامه خشکی بتو راضیست طبیب گر نیست گلی برگ خزانی بفرست
1 رفتی تو رفت زندگانی افسوس آمد پیری و شد جوانی افسوس
2 باز آ که گذشت عمر و نزدیک رسید آن روز که گوئی از فلانی افسوس
1 ای آن که چو بگذری تو بر یاد دلم جز گریه نگیرد زغمت داد دلم
2 تا از تو جدا فتادم ای وای بمن یادت نرسد اگر به فریاد دلم
1 هر کس به من سوخته خرمن سازد شرطست که با ناله و شیون سازد
2 بر شاخ گلی که سرزند از خاکم ای کاش که بلبلی نشیمن سازد
1 تا عشق مرا فاش نمی دانستی با من ره پرخاش نمی دانستی
2 در عاشقی خویش مرا شهره شهر دانستی و ای کاش نمی دانستی
1 دنبال من آن به که تکاپو نکنید وآنجا که منم نگه به آن سو نکنید
2 ای همنفسان به جان خود رحم کنید آن گل که از خاک ما دمد بو نکنید
1 ای آن که به غیر از تو مرا یاری نه جز یاد توام مونس و غمخواری نه
2 شبهای دراز هجر دور از رخ تو چون شمع به جز گریه مرا کاری نه
1 عمریست که از دلم جنون می جوشد از دیده ام اشگ لاله گون می جوشد
2 در وادی عشق چشم گریان منست آن چشمه کزو همیشه خون می جوشد