1 ای شاخ گل که در پی گلچین دوانیم این نیست مزد رنج من و باغبانیم
2 پروردمت به ناز که بنشینمت به پای ای گل چرا به خاک سیه می نشانیم
3 دریاب دست من که به پیری رسی جوان آخر به پیش پای توگم شد جوانیم
4 گرنیستم خزانه خزف هم نیم حبیب باری مده ز دست به این رایگانیم
1 یا رب آن یوسف گم گشته به من بازرسان تا طربخانه کنی بیت حزن بازرسان
2 ای خدایی که به یعقوب رساندی یوسف این زمان یوسف من نیز به من بازرسان
3 رونقی بی گل خندان به چمن بازنماند یارب آن نوگل خندان به چمن بازرسان
4 از غم غربتش آزرده خدایا مپسند آن سفرکرده ما را به وطن بازرسان
1 به مرگ چاره نجستم که در جهان مانم به عشق زنده شدم تا که جاودان مانم
2 چو مردم از تن و جان وارهاندم از زندان به عشق زنده شوم جاودان به جان مانم
3 به مرگ زنده شدن هم حکایتی است عجیب اگر غلط نکنم خود به جاودان مانم
4 در آشیانه طوبا نماندم از سرناز نه خاکیم که به زندان خاک دان مانم
1 سپاه صبح زد از ماه خیمه تا ماهی ستاره کوکبه آفتاب خرگاهی
2 به لاجورد افق ته کشیده برکه شب مه و ستاره تپیدن گرفته چون ماهی
3 صلای رحلت شب داد و طلعت خورشید خروس دهکده از صیحه سحرگاهی
4 به جستجوی تو ای صبح در شبان سیاه بسا که قافله آه کردهام راهی
1 یادم نکرد و شاد حریفی که یاد از او یادش بخیر گرچه دلم نیست شاد از او
2 با حق صحبت من و عهد قدیم خویش یادم نکرد یار قدیمی که یاد از او
3 دلشاد باد آن که دلم شاد از اونگشت وان گل که یاد من نکند یاد باد از او
4 حال دلم حواله به دیوان خواجه باد حال دلم حواله به دیوان خواجه باد
1 ای ماه شب دریا ای چشمه زیبایی یک چشمه و صد دریا فری و فریبایی
2 من زشتم و زندانی اما مه رخشنده در پرده نه زیبنده است با آن همه زیبایی
3 افلاک چراغان کن کآفاق همه چشمند غوغای شبابست و آشوب تماشایی
4 سیمای تو روحانی در آینه دریاست ارزانی دریا باد این آینهسیمایی
1 کار گل زار شود گر تو به گلزار آیی نرخ یوسف شکند چون تو به بازار آیی
2 ماه در ابر رود چون تو برآیی لب بام گل کم از خار شود چون تو به گلزار آیی
3 شانه زد زلف جوانان چمن باد بهار تا تو پیرانهسر ای دل به سر کار آیی
4 ای بت لشکری ای شاه من و ماه سپاه سپر انداختهام هرچه به پیکار آیی
1 از همه سوی جهان جلوه او میبینم جلوه اوست جهان کز همه سو میبینم
2 چشم از او جلوه از او ما چه حریفیم ای دل چهره اوست که با دیده او میبینم
3 تا که در دیده من کون و مکان آینه گشت هم در آن آینه آن آینهرو میبینم
4 او صفیری که ز خاموشی شب میشنوم وآن هیاهو که سحر بر سر کو میبینم
1 شب گذشته شتابان به رهگذار تو بودم به جلد رهگذر اما در انتظار تو بودم
2 نسیم زلف تو پیچیده بود در سر و مغزم خمار و سست ولی سخت بی قرار تو بودم
3 همه به کاری و من دست شسته از همه کاری همه به فکر و خیال تو و به کار تو بودم
4 خزان عشق نبینی که من به هر دمی ای گل در آرزوی شکوفائی و بهار تو بودم
1 ز دریچه های چشمم نظری به ماه داری چه بلند بختی ای دل که به دوست راه داری
2 به شب سیاه عاشق چکند پری که شمعی است تو فروغ ماه من شو که فروغ ماه داری
3 بگشای روی زیبا ز گناه آن میندیش به خدا که کافرم من تو اگر گناه داری
4 من از آن سیاه دارم به غم تو روز روشن که تو ماهی و تعلق به شب سیاه داری