قطعات شاه نعمت‌الله ولی

قرب صدسال عمر من بگذشت
قصد موری نکرده ام به خدا
نان خود خورده ام ز کسب حلال
مال غیری نخورده ام به خدا
در خرابات عشق رندانه
روزگاری سپرده ام به خدا
به خدا زنده ام به حق رسول
گرچه از خویش مرده ام به خدا
چون مرا درخواب کردی روز و شب
روز و شب درخواب می بینم تو را
روی تو ماهست و چشم من پر آب
روز و شب در آب می بینم تو را
فیضی که به تو رسید از ما
آن رحمت حق شناس ما را
تو نیز رسان به دوستانت
اسرار معانیش خدا را
دردمندی فقیر اگر یابی
به کرم درد او دوا فرما
وعده گر دهی به درویشی
وعدهٔ خویش را وفا فرما
این نصیحت قبول اگر افتد
دولتی دان و یاد ما فرما
یک شاهدی است ما را در غیب و در شهادت
در غیب و در شهات یک شاهدی است ما را
جام و می‌اند با هم با ساقیند همدم
جامی به نوش جانا شادی ما خدا را
لفظ الف و دو لام و یک ها
اسمی است از آن تو اسم دریاب
این صورت او و اوست معنی
مانندهٔ روح و جسم دریاب
دریاب رموز اسم اعظم
آن گنج در این طلسم دریاب
در ظاهر و باطنش نظر کن
عارف شو و هر دو قسم دریاب
دوش تا روز ما به هم بودیم
لذتی یافتم که چه توان گفت
بندگی خدای خود کردم
حرمتی یافتم که چه توان گفت
دست و پایش خوشی ببوسیدم
حضرتی یافتم که چه توان گفت
رحمتی کرد بر من مسکین
رحمتی یافتم که چه توان گفت
خودنمائی می کنی با عاشقان
در دوئی آن یک کجا بنمایدت
نعمت الله جو که نور روی او
آنچه خواهی حالیا بنمایدت
گنج اسما به من عطا فرمود
نعمتی یافتم که چه توان گفت
عقل آمد دمی ملولم کرد
رحمتی یافتم که چه توان گفت
نعمت الله به من عطا فرمود
نعمتی یافتم که چه توان گفت
ماسوی الله جز خیالی نیست می بینم به خواب
این چنین نقش خیالی قابل تعبیر نیست
در سر زلفش دل ما مدتی پابست شد
این چنین دیوانه را خوشتر از آن زنجیر نیست
کی رسد هرگز به مقصودی درین راه خدا
نوجوانی کاندرین ره هم رفیق پیر نیست
گر نمی یابی مرادی آن هم از تقصیر ماست
ورنه بر درگاه او ازهیچ رو تقصیر نیست