بیا ای از خط سبزت هزاران از امیر شاهی سبزواری غزل 1
1. بیا ای از خط سبزت هزاران داغ بر دلها
مرو کز اشک مشتاقان به خون آغشته منزلها
1. بیا ای از خط سبزت هزاران داغ بر دلها
مرو کز اشک مشتاقان به خون آغشته منزلها
1. ای نقش بسته نام خطت با سرشت ما
این حرف شد ز روز ازل سرنوشت ما
1. لبالب است ز خون جگر پیاله ما
دم نخست چنین شد مگر حواله ما
1. ابر آمد و بگریست بر اطراف چمنها
شد شسته به شبنم رخ گلها و سمنها
1. ساقی بآب خضر نشان ده پیاله را
کز دل برون کنیم غم دیر ساله را
1. جان بهر تو در بلاست ما را
دل پیش تو مبتلاست ما را
1. به خود ره نیست در کوی تو مشتاقان شیدا را
خم زلفت به قلاب محبت میکشد ما را
1. چشم تو برانداخت به می، خانه ما را
بگشود به رندی در میخانه ما را
1. اشک چو پرده میدرد، خلوتیان راز را
چند بدل فرو خورم، ناله جانگداز را
1. خطت که درد و داغ تو نو میکند مرا
جان در بلای عشق گرو میکند مرا
1. تلخ است بی تو صبر، دل غم فزوده را
نتوان چشید داروی نا آزموده را
1. بسوخت آتش عشق تو بیگناه مرا
بدوخت ناوک چشمت بیک نگاه مرا