آثار سیف فرغانی

صفحه 51 از 59
59 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی

1 مرا باز اتفاق افتاد عشق سرو بالایی که حسنش مجلس افروزست و رویش عالم آرایی

2 مرا سلطان حسنش گفت اگر از بهر ما داری دلی پرخون ز اندوهی سری مجنون ز سودایی

3 بهر باذی مکن پرچین چو روی آب پیشانی کزین سان موج انده را دلی باید چو دریایی

4 ایا بی عشق تو چون می روانم فتنه انگیزی ایا بی ذکر تو چون نی زبانم باد پیمایی

1 اگر چو خسرو و خاقان سزای تاج و سریری ترا گلیم گدایی به از قبای امیری

2 بوقت می گرو و از سپیدرویی خود دان بزر سرخ خریدن سیه گلیم فقیری

3 ترا چه عیب کند یار و گر کند چه تفاوت گر آفتاب کند عیب ذره را بحقیری

4 چو دوست سایه لطفی فگند بر سر کارت بروی پشت زمین را چو آفتاب بگیری

1 چو کرد زلف تو پیرامن قمر حلقه قمر ز هر طرفی بوسه داد بر حلقه

2 ز بند و حلقه زلف تو برده بودم جان کمند زلف تو بازم کشید در حلقه

3 ز عاشقان تو ز آن زلف کس پریشان نیست بغیر بنده که آن جمع راست سر حلقه

4 ز زلف تو که گریزد که بند کردستی هزار عاشق شوریده را بهر حلقه

1 از آن شکر که تو در پسته دهان داری سزد که راتبه جان من روان داری

2 ببوسه تربیتم کن که من برین درگه نه آن سگم که تو تیمار من بنان داری

3 نظر در آینه کن تا ترا شود روشن چو دیگران که چه رخسار دلستان داری

4 اگر کسی ندهد دل بچون تو دلداری تو خویشتن بستانی که دست آن داری

1 ای که با من مهربان صد کینه در دل داشتی بد همی‌کردی و بد را نیک می‌انگاشتی

2 روز و شب از صحبت ما بر حذر بودی ازآنک دوستدار خویش را دشمن همی پنداشتی

3 من چو سگ زین آستان رو وانگردانم بسنگ یار آهو چشم اگر با من کند گرگ آشتی

4 بر سپاه دل شکست افتاد تا تو سرو قد قامتی در صف خوبان چون علم افراشتی

1 ای رفته دور از برما چون نیامدی دیگر بدین جناب همایون نیامدی

2 عاشق مدام قربت معشوق خود خوهد گر عاشق منی بر من چون نیامدی

3 نفست روا نداشت که آید بکوی ما گاوت کشش نکرد چو گردون نیامدی

4 عشاق خیمه جمله بصحرای جان زدند ای شهر بند تن تو بهامون نیامدی

1 کیست درین دور پیر اهل معانی آنکه بهم جمع کرد عشق و جوانی

2 قربت معشوق از اهل عشق توان یافت راه بود بی شک از صور بمعانی

3 گر تو چو شاهان برین بساط نشینی نیست ترا خانه در حدود مکانی

4 در نفسی هرچه آن تست ببازی درند بی ملک هر دو کون نمانی

1 ای ازلب تو مجلس ما پر شکر شده عاشق بدیدن تو زخود بی خبر شده

2 دریای عشق دردل ما موج می زند تااز تو گوش ما (چو) صدف پر گهر شده

3 عاشق که جز تو دردل او نیست این زمان اندر ره تو آمده کز خود بدر شده

4 درهر قدم اگرچه سری کرده زیر پای سرباز پس فگنده و او پیشتر شده

1 مرا گفت دل چون چنین یار داری چوبلبل همی گو که گلزار داری

2 نه در ملک من چون تویی دوست دارم نه درحسن تو چون خودی یار داری

3 چوچشم تو بینم بروی تو گویم که ای ماه چونی زبیمار داری

4 منم بی تو دل تنگ وبر تو بیک جو(؟) که از من ملالت بخروار داری

1 ای نکو رو مشو از اهل نظر پوشیده آشکارا شو ودر ما منگر پوشیده

2 ای که در جلوه گه حسن تو چون طاوسی دیگران پای سیاهند بپر پوشیده

3 سالها از پس هرپرده بچشمی کور است دل همی دید ترا ای زنظر پوشیده

4 سکه داران ملاحت همه اندر بازار آشکارند چو سیم وتو چو زر پوشیده

آثار سیف فرغانی

59 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی