آثار سنایی غزنوی

صفحه 20 از 22
22 اثر از قصاید در دیوان اشعار سنایی غزنوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار سنایی غزنوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

قصاید در دیوان اشعار سنایی غزنوی

1 با چشم چو بحرم ز گهر خنده نگاری با عیش چو زهرم به شکر بوسه شکاری

2 برگرد بناگوش چو عاجش خط مشکین چون دای رخ کز شب بکشی گرد نهاری

3 خورشید نماینده بتی ماه جبینی کافور بناگوش مهی مشک عذاری

4 خوبی خطش بین که بر آن روی چو لاله کرده ز ره غالیه آساش حصاری

1 دلا زین تیرگی زندان اگر روزی رها یابی اگر بینا شوی زین پس به دیگر سر صفا یابی

2 تو بیماری درین زندان و بیماریت را لا شک روا باشد طبیبی جوی تا روزی دوا یابی

3 بصیرت گر کنی روشن به کحل معرفت زیبد که دردش را اگر جویی هم اینجا توتیا یابی

4 جهان ای دل چو زندان دان و دریا پیش زندانت اگر کشتیت نگذارد درین دریا فنا یابی

1 این چه بود ای جان که ناگه آتش اندر من زدی دل ببردی و چو بوبکر ربابی تن زدی

2 تا مرا دیدی ز خلق از عشق رویت سوخته سنگ و آهن بودت از دل سنگ بر آهن زدی

3 قامتم چون لام و نون کردی چو موسی در امید پس مرا در گلبن غیرت نوای «لن» زدی

4 هر زمان از جای سری روید همی بر تن چو شمع تا مرا از دست خود چون شمع خود گردن زدی

1 ای مقتدای اهل طریقت کلام تو ای تو جهان صدق و جهانی غلام تو

2 تاثیر کرد صدق تو در سینه‌ها چنانک شد بی‌نیاز مستمع از شرح نام تو

3 نام تو چون ورای زمانست و عقل و جان کی مردم زمانه در آید به دام تو

4 چون نفس ما و نفس تو کشتهٔ حسام تست برنده باد بر تو و ما بر ما حسام تو

1 ای ز آواز و جمال تو جهان پر طربی وز پی هر دو شده جان و دلم در طلبی

2 چشم و گوش همه از لحن و رخت پر در و گل پس چرا قسمتم از هر دو عنا و تعبی

3 گر ز آهن دل من در کف تو گشت چو موم ور چو یعقوب ز عشق تو کنم واهربی

4 ناید از خود عجبم زان که به آواز و به روی داری از یوسف و داوود پیمبر نسبی

1 ای سنایی چند لاف از خواجه و مهتر زنی دار قلابان نهی بی مهر سلطان زر زنی

2 رایتت بر چرخ سر دارد همی چون آفتاب خیمه‌ات از چرخ چو می بگذرد بر تر زنی

3 با یجوز و لایجوز اندر مشو در کوی عشق رخت دل در خانه نه تا کی چو دربان در زنی

4 مصر اگر اقطاع داری دست از کنعان بدار از علی بیزار گردی دست در قنبر زنی

1 فضل یحیاست بر ضعیف و قوی فضل یحیای صاعد هروی

2 پادشاه قضات و خواجهٔ شرع که چو صدرست و دیگران چو روی

3 از صعود حیات و فضل دلش نیست جز صورت صراط سوی

4 پیش ادراک خاطر علویش محو شد نحو بوعلی نسوی

1 ای خواجه ترا در دل اگر هست صفایی بر هستی آن چون که ترا نیست گوایی

2 گر باطنت از نور یقینست منور بر ظاهر تو چون که عیان نیست صفایی

3 آری چو بود صورت تحقیق چو تلبیس بیدار شو از هرچه صوابی و خطایی

4 دعوی که مجرد بود از شاهد معنی باطل شودش اصل به چونی و چرایی

1 زیر دام عشوه تا چند ای سنایی دم زنی گاه آن آمد یکی کاین دام و دم بر هم زنی

2 از دم خویشی تو دایم مانده اندر دام دیو گر برون آیی ملک گردی و جام جم زنی

3 با تو اندر پوست باشد بی‌گمان ابلیس تو تا تو اندر عشق دم در خانهٔ آدم زنی

4 چون نگفتی لا مگو الله و اثباتی مکن گر قدم در کوی نفی خود نهی محکم زنی

1 هستی به حقیقت ای سنایی در دیدهٔ عقل روشنایی

2 مقبول همه صدور گشتی این کار تو نیست جز خدایی

3 آیم بر تو به طبع زیراک دانم که به نزد من نیایی

4 لیکن چکنم چگونه آیم چون نیست خبر که تو کجایی

آثار سنایی غزنوی

22 اثر از قصاید در دیوان اشعار سنایی غزنوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار سنایی غزنوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی