1 ای پسر گونه ز عشقت دست بر سر دارمی گاه عشرت پیش تو بر دست ساغر دارمی
2 ورنه همچون حلقهٔ در داردی عشقت مرا بر امیدت هر زمانی گوش بر در دارمی
3 نیستی پشتم چو چنبر در غم هجران تو گر شبی در گردن تو دست چنبر دارمی
4 ورنه بر جان و دل من مهربانستی دلت من ز دست تو به یزدان دستها بردارمی
1 گفتی که نخواهیم ترا گر بت چینی ظنم نه چنان بود که با ما تو چنینی
2 بر آتش تیزم بنشانی بنشینم بر دیدهٔ خویشت بنشانم ننشینی
3 ای بس که بجویی تو مرا باز نیابی ای بس که بپویی و مرا باز نبینی
4 با من به زبانی و به دل باد گرانی هم دوستتر از من نبود هر که گزینی
1 ربی و ربکالله ای ماه تو چه ماهی کافزون شوی ولیکن هرگز چنو نکاهی
2 مه نیستی که مهری زیرا که هست مه را گاه از برونش زردی گاه از درون سیاهی
3 با مایهٔ جمالت ناید ز مهر شمعی در سایهٔ سلیمان ناید ز دیو شاهی
4 آنجا که قدت آید ناید ز سر و سروی آنجا که خدت آید ناید ز ماه ماهی
1 ای گل آبدار نوروزی دیدنت فرخی و فیروزی
2 ای فروزنده از رخانت جان آتش عشق تا کی افروزی
3 دل بدخواه سوز اندر عشق چونکه دلهای عاشقان سوزی
4 از لب آموز خوب مذهب خوب از دو زلفین چه تنبل آموزی
1 صبحدمان مست برآمد ز کوی زلف پژولیده و ناشسته روی
2 ز آن رخ ناشستهٔ چون آفتاب صبح ز تشویر همی کند روی
3 از پی نظارهٔ آن شوخ چشم شوی جدا گشته ز زن زن ز شوی
4 بوسه همی رفت چو باران ز لب در طرب و خنده و درهای و هوی
1 عشق و شراب و یار و خرابات و کافری هر کس که یافت شد ز همه اندهان بری
2 از راه کج به سوی خرابات راه یافت کفرش همه هدی شد و توحید کافری
3 بگذاشت آنچه بود هم از هجر و هم ز وصل برخاست از تصرف و از راه داوری
4 بیزار شد ز هر چه به جز عشق و باده بود بست او میان به پیش یکی بت به چاکری
1 گاه آن آمد بتا کاندر خرابی دم زنی شور در میراث خواران بنی آدم زنی
2 بارنامهٔ بینیازی برگشایی تا به کی آتش اندر بار مایهٔ کعبه و زمزم زنی
3 صدهزاران جان متواری در آری زیر زلف چون به دو کوکب کمند حلقهها را خم زنی
4 بر سر آزادگان نه تاج گر گوهر نهی بر سر سوداییان زن تیغ گر محکم زنی
1 بتا پای این ره نداری چه پویی دلا جان آن بت ندانی چه گویی
2 ازین رهروان مخالف چه چاره که بر لافگاه سر چار سویی
3 اگر عاشقی کفر و ایمان یکی دان که در عقل رعناست این تندخویی
4 تو جانی و انگاشتی که شخصی تو آبی و پنداشتستی سبویی
1 زان خط که تو بر عارض گلنار کشیدی ابدال جهان را همه در کار کشیدی
2 بر ماه به پرگار کشیدی خط مشکین دلها همه در نقطهٔ پرگار کشیدی
3 هر دل که ترا جست چو دیوانهٔ مستی در سلسلهٔ زلف زرهدار کشیدی
4 زنار پرستی مکن ای بت که جهانی در سلسلهٔ زلف چو زنار کشیدی
1 ای راه ترا دلیل دردی فردی تو و آشنات فردی
2 از دام تو دانهای و مرغی در جام تو قطرهای و مردی
3 بی روی تو روح چیست بادی با زلف تو شخص کیست گردی
4 خارست همه جهان و آنگه روی تو در آن میانه وردی