آثار سنایی غزنوی

صفحه 41 از 44
44 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سنایی غزنوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سنایی غزنوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار سنایی غزنوی

1 در ره روش عشق چه میری چه اسیری در مذهب عاشق چه جوانی و چه پیری

2 آنجا که گذر کرد بناگه سپه عشق رخها همه زردست و جگرها همه قیری

3 آزاد کن از تیرگی خویش و غم عشق تا بندهٔ خال تو بود نور اثیری

4 عالم همه بی‌رنج حقیری ز غم عشق ای بی‌خبر از رنج حقیری چه حقیری

1 ای سنایی چو تو در بند دل و جان باشی کی سزاوار هوای رخ جانان باشی

2 در دریا تو چگونه به کف آری که همی به لب جوی چو اطفال هراسان باشی

3 چون به ترک دل و جان گفت نیاری آن به که شوی دور ازین کوی و تن آسان باشی

4 تا تو فرمانبر چوگان سواران نشوی نیست ممکن که تو اندر خور میدان باشی

1 روی چو ماه داری زلف سیاه داری بر سرو ماه داری بر سر کلاه داری

2 خال تو بوسه خواهد لیکن هم از لب تو هم بوسه جای داری هم بوسه خواه داری

3 زلف تو بر دل من بندی نهاد محکم گفتم که بند دارم گفتا گناه داری

4 یکره بپرس جانا زان زلف مشکبویت تا بر گل مورد چون خوابگاه داری

1 عاشق نشوی اگر توانی تا در غم عاشقی نمانی

2 این عشق به اختیار نبود دانم که همین قدر بدانی

3 هرگز نبری تو نام عاشق تا دفتر عشق برنخوانی

4 آب رخ عاشقان نریزی تا آب ز چشم خود نرانی

1 ای آنکه رخ چو ماه داری رخسارهٔ من چو کاه داری

2 آیین دل سمنبران را بر سیم ز سیب جاه داری

3 بر عرصهٔ شطرنج خوبی از لطف هزار شاه داری

4 در مجمع خیل خوبرویان چون یوسف پیشگاه داری

1 دلم بربود شیرینی نگاری سرو سیمینی شگرفی چابکی چستی وفاداری به آیینی

2 جهانسوزی دل افروزی که دارد از پی فتنه ز شکر بر قمر میمی ز سنبل بر سمن سینی

3 به نزد زلف چون مشکش نباشد مشک را قدری به پیش روی چون ماهش ندارد ماه تمکینی

4 غم و اندوه جان من جمال و زیب روی او ز من برخاست فرهادی ازو برخاست شیرینی

1 تا مسند کفر اندر اسلام نهادستی در کام دلم زهری ناکام نهادستی

2 زلف تو نیارامد یکساعت و دلها را در حلقهٔ مشکینش آرام نهادستی

3 از چهرهٔ خود باغی بر خاص گشادستی وز غمزهٔ خود داغی بر عام نهادستی

4 در عالم حسن خود بی‌منت گردونی هم صبح نمودستی هم شام نهادستی

1 به درگاه عشقت چه نامی چه ننگی به نزد جلالت چه شاهی چه شنگی

2 جهان پر حدیث وصال تو بینم زهی نارسیده به زلف تو چنگی

3 همانا به صحرا نظر کرده‌ای تو که صحرا ز رویت گرفتست رنگی

4 ز عکس رخ تو به هر مرغزاری ز دیبای چینی گشادست تنگی

1 دلا تا کی سر گفتار داری طریق دیدن و کردار داری

2 ظهور ظاهر احوال خود را ظهور ظاهر اظهار داری

3 اگر مشتاق دلداری و دایم امید دیدن دلدار داری

4 ز دیدارت نپوشیدست دلدار ببین دلدار اگر دیدار داری

1 کودکی داشتم خراباتی می کش و کمزن و خرافاتی

2 پارسا شد ز بخت و دولت من پارسایی شگرف و طاماتی

3 شیوهٔ خمر و قمر و رمز مدام صفتی بود مرورا ذاتی

4 آنکه والتین ز بر ندانستی همچو بلخیر گشت هیهاتی

آثار سنایی غزنوی

44 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سنایی غزنوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سنایی غزنوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی