آثار سنایی غزنوی

صفحه 40 از 44
44 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سنایی غزنوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سنایی غزنوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار سنایی غزنوی

1 تا کی از عشوه و بهانهٔ تو چند ازین لابه و فسانهٔ تو

2 شور و آشوب در جهان افگند غمزهٔ چشم جاودانهٔ تو

3 هیچ آشوب نیست در عالم این چه فتنه‌ست در زمانهٔ تو

4 کعبهٔ عاشقان سوخته دل هست امروز آستانهٔ تو

1 آن دلبر عیار من ار یار منستی کوس «لمن الملک» زدن کار منستی

2 گر هیچ کلاهی نهدم از سر تشریف سیاره کنون ریشهٔ دستار منستی

3 بر افسر شاهان جهانم بودی فخر کر پاردم مرکبش افسار منستی

4 ور گل دهدی چشم مر از آن رخ چون باغ صحرای فلک جمله سمن زار منستی

1 لولو خوشاب من از چنگ شد یکبارگی لالهٔ سیراب من بی‌رنگ شد یکبارگی

2 دلبری را من به چنگ آورده بودم در جهان ای دریغا دلبرم کز چنگ شد یکبارگی

3 جنگها بودی میان ما و گاهی آشتی آشتی این بار الحق جنگ شد یکبارگی

4 بود نام و ننگ ما را پیش ازین هر جایگاه این بتر کامروز نامم ننگ شد یکبارگی

1 یار اگر در کار من بیمار ازین به داشتی کار این دلخسته را بسیار ازین به داشتی

2 ور دل دیوانه رنگ من نبودی تند و تیز یا بهش تر زین بدی یا یار ازین به داشتی

3 عاشق بیچاره‌ای بی‌پرسشست آخر تنم در حق بیمار خود تیمار ازین به داشتی

4 کار من مشکل شد ارنی دوست در دل بردنم نرگس بیکار را بر کار ازین به داشتی

1 صنما چبود اگر بوسگکی وام دهی نه برآشوبی هر ساعت و دشنام دهی

2 بستهٔ دام تو گشتست دل من چه شود که مرا قوت از آن پسته و بادام دهی

3 پختهٔ عشق شود گر چه بود خام ای جان هر کرا روزی یک جام می خام دهی

4 نکنی ور بکنی ناز به هنجار کنی ندهی ور بدهی بوسه به هنگام دهی

1 الا ای لعبت ساقی ز می پر کن مرا جامی که پیدا نیست کارم را درین گیتی سرانجامی

2 کنون چون توبه بشکستم به خلوت با تو بنشستم ز می باید که در دستم نهی هر ساعتی جامی

3 نباید خورد چندین غم بباید زیستن خرم که از ما اندرین عالم نخواهد ماند جز نامی

4 همی خور بادهٔ صافی ز غم آن به که کم لافی که هرگز عالم جافی نگیرد با کس آرامی

1 تو آفت عقل و جان و دینی تو رشک پری و حور عینی

2 تا چشم تو روی تو نبیند تو نیز چو خویشتن نبینی

3 ای در دل و جان من نشسته یک جال دو جای چون نشینی

4 سروی و مهی عجایب تو نه بر فلک و نه بر زمینی

1 چرا ز روی لطافت بدین غریب نسازی که بس غریب نباشد ز تو غریب نوازی

2 ز بهر یک سخن تو دو گوش ما سوی آن لب ستیزه بر دل ما و دو چشم تو سوی بازی

3 چه آفتی تو که شبها میان دیده چو خوابی چه فتنه‌ای تو که شبها میان روح چو رازی

4 چو من ز آتش غیرت نهاد کعبه بسوزم تو از میان دو ابرو هزار قبله بسازی

1 دلم بردی و جان بر کار داری تو خود جای دگر بازار داری

2 نباشد عاشقت هرگز چو من کس اگر چه عاشق بسیار داری

3 ز رنج غیرتت بیمار باشم چو تو با دیگران دیدار داری

4 عزیزت خوانم ای جان جهانم از آنست کین چنینم خوار داری

1 تا به گرد روی آن شیرین پسر گردم همی چون قلم گرد سر کویش به سر گردم همی

2 بهر آن بو تا که خورشیدی به دست آرم چنو من به گرد کوی خیره خیره برگردم همی

3 پس چو میدان فلک را نیست خورشیدی چو تو چون فلک هر روز گرد خاک در گردم همی

4 آبروی عاشقان در خاکپایش تعبیه‌ست خاکپایش را ز بهر آب سر گردم همی

آثار سنایی غزنوی

44 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سنایی غزنوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سنایی غزنوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی