آثار سنایی غزنوی

صفحه 38 از 44
44 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سنایی غزنوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سنایی غزنوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار سنایی غزنوی

1 سنایی را یکی برهان ز ننگ و نام جان ای جان ز عشق دانهٔ دو جهان میان دام جان ای جان

2 مکن در قبهٔ زنگار اوصاف حروف او را چو عشق عافیت پخته چو کارم خام جان ای جان

3 به قهر از دست او بستان حروف کلک صورت را به لطف از لوح او بستر تمامی نام جان ای جان

4 چو روی خویش خرم کن یکی بستان طبع ای بت چو زلف خویش در هم زن همه ایام جان ای جان

1 ای برادر در ره معنی قدم هشیار زن در صف آزادگان چون دم زنی بیدار زن

2 شو خرد را جسم ساز و عقل رعنا را بسوز تیغ محو اندر سرای نفس استکبار زن

3 گردن اندر راه معنی چند گه افراشتی تیغ معنی را کنون بر حلق دعوی دار زن

4 گامزن مردانه وار و بگذر از موت و حیات از دو کون اندر گذر لبیک محرم وار زن

1 خانهٔ طاعات عمارت مکن کعبهٔ آفاق زیارت مکن

2 امهٔ تلبیس نهفته مخوان جامهٔ ناموس قضاوت مکن

3 قاعدهٔ کار زمانه بدان هر چه کنی جز به بصارت مکن

4 سر به خرابات خرابی در آر صومعه را هیچ عمارت مکن

1 جانا اگر چه یار دگر می‌کنی مکن اسباب عشق زیر و زبر می‌کنی مکن

2 گویی دگر کنم مگرم کار به شود حقا که کار خویش بتر می‌کنی مکن

3 منمای روی خویش بهر ناسزا از آنک خود را بگرد شهر سمر می‌کنی مکن

4 بر گل ز مشک ناب رقم می‌کشی مکش هر مشک را نقاب قمر می‌کنی مکن

1 ای ز آب زندگانی آتشی افروخته واندر او ایمان و کفر عاشقان را سوخته

2 ای تف عشقت به یک ساعت به چاه انداخته هر چه در صد سال عقل ما ز جان اندوخته

3 ای کمالت کمزنان را صبرها پرداخته وی جمالت مفلسان را کیسه‌ها بردوخته

4 گه به قهر از جزع مشکین تیغها افراخته گه به لطف از لعل نوشین شمعها افروخته

1 ای شوخ دیده اسب جفا بیش زین مکن ما را چو چشم خویش نژند و حزین مکن

2 ای ماه روی بر سر ما هر زمان ز جور چون دور آسمان دگری به گزین مکن

3 مهری که خود نهاده‌ای آن مهر بر مدار مهری که خود نموده‌ای آن مهر کین مکن

4 گه چون خدای حاجت ما ز آستان مساز گه چون خلیفه نایب ما ز آستین مکن

1 گر رهی خواهی زدن بر پردهٔ عشاق زن من نخواهم جفت را از جفت بگذر طاق زن

2 این سخن بگذشت از افلاک و از آفاق نیز قصهٔ افلاک را بر تارک آفاق زن

3 خواجگی در خانه نه پس آب را در خاک بند مهتری بر طاق نه پس آتش اندر طاق زن

4 جرعه‌ای درد صفا در ریز بر اصحاب درد خرقه پوشان ریا را بر قفا مخراق زن

1 قومی که به افلاس گراید دل ایشان جز کوی حقیقت نبود منزل ایشان

2 وقتی که شود کار برایشان همه مشکل جز باده بگو حل که کند مشکل ایشان

3 گر چند قدیمست خلاف گل و آتش با آتش عشق‌ست موافق گل ایشان

4 با قافلهٔ مفلسی و مرحلهٔ عشق جز بار ملامت نکشد محمل ایشان

1 ساقیا برخیز و می در جام کن در خرابات خراب آرام کن

2 آتش ناپاکی اندر چرخ زن خاک تیره بر سر ایام کن

3 صحبت زنار بندان پیشه‌گیر خدمت جمشید آذرفام کن

4 با مغان اندر سفالی باده خور دست با زردشتیان در جام کن

1 ای گشته ز تابش صفای تو آیینهٔ روی ما قفای تو

2 بادست به دست آب و آتش را با صفوت و نور خاکپای تو

3 با تو چه کند رقیب تاریکت بس نیست رقیب تو ضیای تو

4 خود قاف ز هم همی فرو ریزد از سایهٔ کاف کبریای تو

آثار سنایی غزنوی

44 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سنایی غزنوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سنایی غزنوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی