1 شکر ز گفته (صامت) ز بس فراوان است بهای شکر و بازار قند ارزان است
2 ولی هزار شکر جای نان نمیگیرد هزار شعر و غزل پیش گرده حیران است
3 زانرو ببر هر که بخواهم بروم آن هم به تو و لطف تو باشد محتاج
4 از اول صبح کون تا شام معاد جز ختم رسل هادی کل فخر عباد
1 ای سرور دین خسرو اقلیم رضا سلطان خراسان و غریب الغربا
2 در شان تو این بس که رضا در اعداد یکسان شده با هزار و یک نام خدا
1 آن مونس فرزانه که ما را بود استاد چون ملک جهان را ز پی خلد ز کف داد
2 (صامت) بنوشت از پی تاریخ وفاتش رضوان به نوا جای نوایی به جنان داد
1 نیست دردی که ز هر گوشه مهیای تو نیست خیز کاین جای تو نیست
2 شمیر نیلی کند که از ظلم رخ دختر تو کودک مضطر تو
3 مگر این سوخته دل دخت دلآرای تو نیست خیز کاین جای تو نیست
4 تنت امروز چنین سرمه صفت مینگرم خاک عالم به سرم
1 به عرش سود سر فخر خویشتن را فرش از این شرافت بیمنتهای فیض عظیم
2 نمود گوهر پاکی مقام در دل خاک که در بهاء بها بود همچو در یتیم
3 به نور وادی ایمن چه طور سینا گشت محل امن خواص و وام در تعظیم
4 رقم نمود به تاریخ مرقدش (صامت) صفای خلد ببین و مقام ابراهیم
1 به وصف روی تو گفتم که این گل خودروست هزار آتشم اندر جگر ز شعله اوست
2 چه آوری بسرم ای صنم اگر گویم خدا نکرده که بالای چشم تو ابروست
1 هرچه از من زدوا بروی تو بیداد رود مشکل آن دوستی رفتهام از یاد رود
2 دل رسد رقصکنان پیش خدنگت آری صیدرا چون اجل آید سوی صیاد رود
1 تا بود در دریده اشک امشب مجال خواب نیست خواب آید آن زمان در دیده کورا آب نیست
2 بزم من شبهاست روشن از خیال روی تو خانه درویش را شمعی به از مهتاب نیست
1 دلم ز دست جفایت ز بس به تنگ آمد ز آه نیمه شب چارهای به چنگ آمد
2 ولی عجب کنم از سختی دلت که ز آه هزار تیر فکندم مگر به سنگ آمد
1 در حشر رسولان خلف روی خراشند بر آتش وانفسی خود اشک بپاشند
2 اندر غم خویش و خبر از امتشان نیست چون تیشه تمام از طرف خویش تراشند