چرا از صامت بروجردی کتاب المراثی و المصائب 1
1. چرا لباس عزا دوستان ببر نکنید؟
ز ناله عالم ایجاد را خبر نکنید؟
1. چرا لباس عزا دوستان ببر نکنید؟
ز ناله عالم ایجاد را خبر نکنید؟
1. زینب چو دید بر سر نی راس شاه را
بر نه فلک نمود روان پیک آه را
1. از مدینه چون شه لب تشنه با افغان و زاری
شد به راه کربلا عازم به عزم جان نثاری
1. د تو این تن خاکی برهگذار گذار
از این عجوزه شوهر کش الفرار فرار
1. به مرگ من مکش امروز معجر از سر زینب
که خواهی گشت از بعد پدر خونین جگر زینب
1. حسد چرخ نگر رونق دین بر شکند
جبهه انور زیبای پیمبر شکند
1. دریغ و درد که نگذاشتند جان پدر
تن مبارکت از آفتاب برادرم
1. از نفاق فلک و گردش دوران امشب
تن صدچاک حسین مانده به میدان امشب
1. ماند چون نعش حسین تشنهلب در آفتاب
میندانم از چه زبور بست دیگر آفتاب؟
1. کمتر از ناقه صالح نبود اصغر من
هستی آگاه ز حال دلم ای داور من
1. این چه شوری بود ای سر که تو بر سر داری
هر زمان از ستمی دیده ز خون تر داری
1. مریز زینب محزون سرشک غم ز دو دیده
چرا که موسوم افغان و شیونت نرسیده