8 اثر از غزلیات صامت بروجردی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات صامت بروجردی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
خانه / آثار صامت بروجردی / غزلیات صامت بروجردی

غزلیات صامت بروجردی

1 دوش با پیک خیالت گفتگویی داشتیم تا سحر مانند مستان‌ های و هیی داشتیم

2 از سر بی‌مغز ما کیفیتی حاصل نشد جز که بار دوش خود حالی سبوئی داشتیم

3 مرحبا ای عشق صلح انگیز کز تاثیر تو یار شد با ما به عالم گر عدوئی داشتیم

4 گر نشد از شرم کاری پیشرفت ما نشد ورنه نزد دلبر خود آبرویی داشتیم

1 ترک دین و دل نمودم ترک جان هم می‌کنم غیر عشقت هر چه باشد ترک آن هم می‌کنم

2 گر تو صیاد منی آزردگی در دام نیست در قفس سیر و صفای گلستان هم می‌کنم

3 همچنان کز دل زدودم ز نک مهر غیر را بعد از این نام تراورد زبان هم می‌کنم

4 این که دور افتادم از کویت بود جرم رقیب گه گهی بر سستی طالع گمان هم می‌کنم

1 هر زمان بویی از آن جعد سمن‌سا می‌رسد تازه جانی بر روان مرده ما می‌رسد

2 شکوه از جور تو کردن دل‌پسند عقل نیست خیر محض است آنچه از مولی به مولی می‌رسد

3 در بر نادان جفا باشد ولی عین وفاست آنچه بر مجنون صحرایی ز لیلی می‌رسد

4 اوفتاد آوازه‌ام در عشقت از عالم بلی سیل خاموش نماید چون به دریا می‌رسد

1 به غیر جلوه رویت مرا بهاری نیست دگر مرا به خزان و بهار کاری نیست

2 فدای بازوی صید افکنت که در آفاق نگشته زخمی تیر غمت شکاری نیست

3 کشیدم از همه کاری به غیر عشقت دست چو دیدم آنکه به از عشق هیچ کاری نیست

4 به اختیار کند هر که می‌کند کاری به جز مرا که در این کار اختیاری نیست

1 سر دار محبت سر فرازی برنمی‌دارد اناالحق گفتن منصور بازی برنمی‌دارد

2 زمین از خاکساری‌ها ز سر تا پا تواضع شد سر میدان الفت ترک‌تازی برنمی‌دارد

3 کمال عرض حاجت خواهد و چشم امید این در زمین عشق تخم بی‌نیازی برنمی‌دارد

4 غرور و غمزه و ناز و تغافل گشت چون غالب رعیت پروری عاشق نوازی برنمی‌دارد

1 از پس عمری که بگشود آن جفا جو دیده را روی ما بیدار کرد آن فتنه خوابیده را

2 نرم کن یا رب دلش را کز جدایی بگذارد جز دعا نتوان نمودن دلبر رنجیده را

3 شیوه بلبل بود فریاد از روز نخست شیون آموزی چه حاجت شخص ما تمدیده را

4 خونخور و خاموش همچون غنچه سر بسته باش همچون گل منما به کس این نامه پیچیده را

1 ز خوب و زشت جهان یار ما به ما کافی است اگر وفا نکن با کسی جفا کافی است

2 به بی‌نشانیم ای روزگار خنده مکن که بهر سرزنشت نامی از هما کافی است

3 مرا به دام تعلق فزون زبون منمای که خشت زیر سر و خاک زیر پا کافی است

4 گذشتم از سر و سامان کدخدایی دهر که کد به کار نیاید همان خدا کافی است

1 بس که در باغ رخت محو تماشا ماندیم بی‌خبر از همه نیک و بد دنیا ماندیم

2 شد تهی دایره عشق تو از بوالهوسان ما چو پرگار بجا بر سر یک پا ماندیم

3 بیم غرقاب نداریم که مانند حباب از سبکباری خود بر سر دریا ماندیم

4 بوی خیری نشنیدیم از این همسفران ز آن برندان وطنی که و تنه ماندیم

1 چنان به سوخت شرار غم تو جان مرا که باد می نبرد مشت استخوان مرا

2 تنم ز ضعف چنان شد که کهر با یک دم چون کاه جذب کند جسم ناتوان مرا

3 حدیث مهر و وفای تو کم نخواهم کرد چون شمع گر ببری هر نفس زبان مرا

4 در این چمن منم ای مرغ کز سیه روزی نخست برق فنا سوخت آشیان مرا

1 نمی‌دانم شب هجر تو را باشد سحر یا نه دل گمگشته‌ام آخر وطین بیند دگر یا نه

2 ز جوی دیده دادم آب شمشاد قد سروت که تا یک روز از رفتار او بینتم ثمر یا نه

3 نه اشک است و نه خون جانان کو بر دیده‌ام بنگر ببین از هجر رویت دل برون آورده سر یا نه

4 گر از کویت گی آید ببوسم دست و پایش را ببینم از برای قتل من آردخبر یا نه

آثار صامت بروجردی

8 اثر از غزلیات صامت بروجردی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات صامت بروجردی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی