8 اثر از غزلیات صامت بروجردی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات صامت بروجردی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
خانه / آثار صامت بروجردی / غزلیات صامت بروجردی

غزلیات صامت بروجردی

1 آتش عشق کنون سوخت دیگر پیکر ما بعد از این تا چه کند باد به خاکستر ما

2 کوس آزادی ما سر و صفت گشت بلند سوخت بابرق محبت همه بال و پر ما

3 می‌شود کشتی تن زود غریق یم اشک نشود سستی اندام اگر لنگرها

4 همه نقشی نبود نقش کف پای نگار بر وای خاک تو خود راهنما همسر ما

1 چنان به سوخت شرار غم تو جان مرا که باد می نبرد مشت استخوان مرا

2 تنم ز ضعف چنان شد که کهر با یک دم چون کاه جذب کند جسم ناتوان مرا

3 حدیث مهر و وفای تو کم نخواهم کرد چون شمع گر ببری هر نفس زبان مرا

4 در این چمن منم ای مرغ کز سیه روزی نخست برق فنا سوخت آشیان مرا

1 تا به خاک قدمت روی نیاز است مرا کعبه کوی تو خلوتگه راز است مرا

2 حاجیان را حرم کعبه خوش آید لیکن قبله روی تو خوش‌تر ز حجاز است مرا

3 با وجود تو نظر باری بی‌جا عیب است روی بنما که گه راز و نیاز است مرا

4 فخر زاهد همه از مسجد و محراب بود طاق ابروی تو محراب نماز است مرا

1 بلندآوازه بلبل در گلستان کرد دستان را که در جای بلند آنجا نباید داد بستان را

2 تقاضای جهان کرد از چمن آواره بلبل را که تا سرمنزل زاغ و زعن سازد گلستان را

3 به جای بغی و عدوان خهوشتر آن باشد که بنوازی به شکر روزگار بی‌نیازی تنگدستان را

4 کلید دولت وارستگی کی اوفتد بر کف ازاین ده روزه دنیا به دنیا پای بستان را

1 باز آراسته بینم صف مژگان تو را عزم غوغا بود آن نرگس فتان تو را

2 کاش آید مه کنعان و ببیند در بند بس جو خود بی سر و پاطره افشان تو را

3 دعوی حسن به یوسف نشدی راست به مصر گر نکردی وطن آن چاه ز نخدان تو را

4 حق نعمت نشناسد بر اهل بصر هر که از دیده برآرد بر پیکان تو را

1 از پس عمری که بگشود آن جفا جو دیده را روی ما بیدار کرد آن فتنه خوابیده را

2 نرم کن یا رب دلش را کز جدایی بگذارد جز دعا نتوان نمودن دلبر رنجیده را

3 شیوه بلبل بود فریاد از روز نخست شیون آموزی چه حاجت شخص ما تمدیده را

4 خونخور و خاموش همچون غنچه سر بسته باش همچون گل منما به کس این نامه پیچیده را

1 آشنا منما به گیسوی پریشانه شانه را آگه از سر دل خلقی مکن بیگانه را

2 دل به خال کنج ابرویت قانعت کرده است مرغ من دیگر ندارد میل آب و دانه را

3 اشک چشمم باعث آبادی تن گشته است ای که گفتی سیل ویران می‌نماید خانه را

4 آن که رسم شعله افروزی نشان شمع داد شیوه پرسوختن آموختن او پروانه را

1 گرفته نور ز داغ جگر نظاره ما که آفتاب برد حسرت ستاره ما

2 درستکاری ما را همین طریق بس است که هیچ آنیکه نشکست سنگ خاره ما

3 کسی ز صحبت ما دو رشد که نا اهلست کدام پنبه خطر دیده از شرار ما

4 کلام عشق و هوس را چه سازگاری نیست از آن سبب بود از سایه هم کناره ما

1 تلخی صبر است بس بر طبع شکر ریز ما شور شیرنی نمی‌خواهد به سر پروز ما

2 سر به جز آغوش زانو جا نمی‌جوید دگر بار دوش کس نگردد بعد از این شبدیزما

3 شش جهت رانی همین شد ز ابر مژگان عرصه تنک نه فلک دارد حذر از خنجر خون ریز ما

4 عشرت گلزارها شد بر هزاران واگذار غنچه داغ است گلهای نشاط انگیز ما

1 همین بود سبب دیر آشنایی ما که زود گل نکند آتش جدایی ما

2 چه دیده‌ایم ندانم ز عشق‌بازی تو چه جسته تو ندانم ز بی‌وفایی ما

3 به زیر خنجر آن شوخ عجز و لابه مکن دلا عبث مشکن کاسه گدایی ما

4 به رفع تهتم قتلم سیاه‌پوش شده است دو چشم شوخ تویعنی بود عزایی ما

آثار صامت بروجردی

8 اثر از غزلیات صامت بروجردی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات صامت بروجردی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی