1 آتش عشق کنون سوخت دیگر پیکر ما بعد از این تا چه کند باد به خاکستر ما
2 کوس آزادی ما سر و صفت گشت بلند سوخت بابرق محبت همه بال و پر ما
3 میشود کشتی تن زود غریق یم اشک نشود سستی اندام اگر لنگرها
4 همه نقشی نبود نقش کف پای نگار بر وای خاک تو خود راهنما همسر ما
1 چنان به سوخت شرار غم تو جان مرا که باد می نبرد مشت استخوان مرا
2 تنم ز ضعف چنان شد که کهر با یک دم چون کاه جذب کند جسم ناتوان مرا
3 حدیث مهر و وفای تو کم نخواهم کرد چون شمع گر ببری هر نفس زبان مرا
4 در این چمن منم ای مرغ کز سیه روزی نخست برق فنا سوخت آشیان مرا
1 تا به خاک قدمت روی نیاز است مرا کعبه کوی تو خلوتگه راز است مرا
2 حاجیان را حرم کعبه خوش آید لیکن قبله روی تو خوشتر ز حجاز است مرا
3 با وجود تو نظر باری بیجا عیب است روی بنما که گه راز و نیاز است مرا
4 فخر زاهد همه از مسجد و محراب بود طاق ابروی تو محراب نماز است مرا
1 بلندآوازه بلبل در گلستان کرد دستان را که در جای بلند آنجا نباید داد بستان را
2 تقاضای جهان کرد از چمن آواره بلبل را که تا سرمنزل زاغ و زعن سازد گلستان را
3 به جای بغی و عدوان خهوشتر آن باشد که بنوازی به شکر روزگار بینیازی تنگدستان را
4 کلید دولت وارستگی کی اوفتد بر کف ازاین ده روزه دنیا به دنیا پای بستان را
1 باز آراسته بینم صف مژگان تو را عزم غوغا بود آن نرگس فتان تو را
2 کاش آید مه کنعان و ببیند در بند بس جو خود بی سر و پاطره افشان تو را
3 دعوی حسن به یوسف نشدی راست به مصر گر نکردی وطن آن چاه ز نخدان تو را
4 حق نعمت نشناسد بر اهل بصر هر که از دیده برآرد بر پیکان تو را
1 از پس عمری که بگشود آن جفا جو دیده را روی ما بیدار کرد آن فتنه خوابیده را
2 نرم کن یا رب دلش را کز جدایی بگذارد جز دعا نتوان نمودن دلبر رنجیده را
3 شیوه بلبل بود فریاد از روز نخست شیون آموزی چه حاجت شخص ما تمدیده را
4 خونخور و خاموش همچون غنچه سر بسته باش همچون گل منما به کس این نامه پیچیده را
1 آشنا منما به گیسوی پریشانه شانه را آگه از سر دل خلقی مکن بیگانه را
2 دل به خال کنج ابرویت قانعت کرده است مرغ من دیگر ندارد میل آب و دانه را
3 اشک چشمم باعث آبادی تن گشته است ای که گفتی سیل ویران مینماید خانه را
4 آن که رسم شعله افروزی نشان شمع داد شیوه پرسوختن آموختن او پروانه را
1 گرفته نور ز داغ جگر نظاره ما که آفتاب برد حسرت ستاره ما
2 درستکاری ما را همین طریق بس است که هیچ آنیکه نشکست سنگ خاره ما
3 کسی ز صحبت ما دو رشد که نا اهلست کدام پنبه خطر دیده از شرار ما
4 کلام عشق و هوس را چه سازگاری نیست از آن سبب بود از سایه هم کناره ما
1 تلخی صبر است بس بر طبع شکر ریز ما شور شیرنی نمیخواهد به سر پروز ما
2 سر به جز آغوش زانو جا نمیجوید دگر بار دوش کس نگردد بعد از این شبدیزما
3 شش جهت رانی همین شد ز ابر مژگان عرصه تنک نه فلک دارد حذر از خنجر خون ریز ما
4 عشرت گلزارها شد بر هزاران واگذار غنچه داغ است گلهای نشاط انگیز ما
1 همین بود سبب دیر آشنایی ما که زود گل نکند آتش جدایی ما
2 چه دیدهایم ندانم ز عشقبازی تو چه جسته تو ندانم ز بیوفایی ما
3 به زیر خنجر آن شوخ عجز و لابه مکن دلا عبث مشکن کاسه گدایی ما
4 به رفع تهتم قتلم سیاهپوش شده است دو چشم شوخ تویعنی بود عزایی ما