40 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی

غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی

1 داغ سودای تو بر جان رهی تنها نیست در جهان کیست، که شوریده این سودا نیست

2 هر که گوید که منم فارغ ازین غم، غلط است هیچ کس نیست که او غرقه این دریا نیست

3 ای که منعم کنی از عشق که فردایی هست من برآنم که شب عشق مرا فردا نیست

4 شب هجران ترا هست به غایت اثری صبح وصل است که هیچش اثری پیدا نیست

1 ترکم، عرب مثال، چنگ بر عذار بست مردانه، روی بست و دل عاشقان، شکست

2 ای صبر، چون رکاب زمانی بدار پای کان شهسوار ترک، عنان می‌برد ز دست

3 آنکس که گشت کشته، ز سودای چشم تو خیزد صباح روز قیامت، ز خاک مست

4 هر کس که در کشاکش عشق توام بدید از صحبت کمان قد من چو تیر جست

1 بی‌وفا می‌خواندم، آن بی‌وفا، پیداست کیست من به مهرش می‌دهم جان، بی‌وفا پیداست کیست

2 باز بی مهر و وفا، می‌خواندم اما به گل مهر نتوان کرد پنهان، بی‌وفا پیداست کیست

3 بی‌وفا آن است کو بر گردد از پیمان و عهد ما بر آن عهدیم و پیمان، بی‌وفا پیداست کیست

4 جان فدای او شد و او داد جانم را به باد در میان جان و جانان، بی‌وفا پیداست کیست

1 سرو خواند، با تو خود را راست، اما راست نیست سرو را این حسن و زیبایی که قدت راست نیست

2 راستی را سرو بس رعناست اما این که باد در سر افکندست، یعنی با تو هم بالاست نیست

3 قصد جانم می‌کنی، من خود، فدایت می‌کنم گر تو پنداری، که تقصیری که هست، از ما نیست

1 چشم من گوش خیالت دارد، اما خواب نیست هست جان را، عزم پا بوست ولی، اسباب نیست

2 دیده را هر شب خیالت می‌شود مهمان، ولی دیده را اسباب مهمان در میان جز آب نیست

3 رویت آمد، قبله دل ابروت، محراب جان اهل معنی را برون، زین قبله و محراب نیست

4 با خیالت، خواب در چشمم نمی‌گیرد قرار خواب می‌داند که راه سیل، جای خواب نیست

1 نوبهار و عشق و مستی، خاصه در عهد شباب می‌کند، بنیاد مستوری مستوران، خراب

2 غنچه مستور صاحبدل، نمی‌بینی که چون بشنود، بوی بهار، از پیش بردارد نقاب

3 بوی عشرت در بهار، از لاله می‌آید که اوست در دلش، سودای عشق و در سرش جام شراب

4 دور باد، از نرگس صاحب نظر چشم بدان کو چو چشمت، بر نمی‌دارد سر از مستی و خواب

1 من کیستم؟ تا با شدم، سودای دیدار شما اینم نه بس کاید به من، بویی ز گلزار شما؟

2 چشمم که هر دم می‌کند، غسلی به خوناب جگر با این طهارت نیستم، زیبای دیدار شما!

3 سیم سیاه قلب اگر، هرگز نپالودی مژه کی نقد اشک ما روان، گشتی به بازار شما؟

4 ای هر سر موی تو را، سرمایه هستی بها! با آن که من خود نیستم، هستم خریدار شما

1 من خیال یار دارم، گر کسی را بر دل است کز خیال او شوم، خالی، خیالی باطل است

2 چشم عیارش، به قصد خواب هرشب تا سحر در کمین مردم چشم است و مردم، غافل است

3 عشق، در جان است و می، در جام و شاهد، در نظر در چنین حالت، طریق پارسایی، مشکل است

4 بر نمی‌دارد حجاب، از هودج لیلی، صبا تا خلایق را شود روشن، که مجنون، عاقل است

1 شب است و بادیه و دل، فتاده از راه است ز چپ و راست، مخالف، ز پیش و پس، چاه است

2 مقم تهلکه است این ولی منم، فارغ ز کار دل، که به دلخواه یار دلخواه است

3 مرا سری است که دارم، بر آستانه تو نهاده‌ایم به پیش تو هرچه در راه است

4 به وصل قد تو دارم بسی امید و لیک قبای عمر به قد امید، کوتاه است

1 چشمه چشم من از سرو قدت یابد، آب رشته جان من از، شمع رخت دارد، تاب

2 تشنه لب گردد سراپای جهان، گردیدم نیست سرچشمه، به غیر از تو و باقی است، سراب

3 غم سودای تو تا در دل من، خانه گرفت خانه‌ام کرده خراب است غم خانه، خراب

4 آنچنان، آتش عشق تو، خوش آمد دل را که بیفتاد، به یکبارگی از چشمم، آب

آثار سلمان ساوجی

40 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی