1 شبهای هجر خواب به چشم پر آب کو؟ یا خواب بخت چشم مرا بخت خواب کو؟
2 تا کی شب سیاه فراق آخر ای فلک هنگام صبح و روشنی آفتاب کو؟
3 گیرم نپرسد از تو کس امروز جرم من اندیشه ای ز پرسش روز حساب کو؟
4 گر قصد دوستی نکنی دشمنی چه شد؟ ور شوق التفات نداری عتاب کو؟
1 گفتم: به دل شکیب تو حسرت نصیب کو؟ گفتا: به درد عشق نکویان شکیب کو؟
2 خوش محفلی که باده ی ناب از سبوبه جام ریزی بدست خویش و نپرسی رقیب کو؟
3 زاهد مرا به ترک تو هر دم دهد فریب یک جلوه زان شمایل زاهد فریب کو؟
4 هر ناکسی به کوی وی آمد بگفت کیست؟ هر بیدلی که رفت نگفت آن غریب کو؟
1 در دام صیاد ای فلک یا ذوق فریادم مده یا آن که از فریاد من رحمی به صیادم مده
2 یا در مکافات خوشی ای بخت ناشادم مکن ورزان که یک سان میکنی چون خاک بر بادم مده
3 در رهگذار خویشتن با خاک یک سانم مکن یا آن که از عیش جهان هرگز دل شادم مده
4 دادی پی دل بردنم گرداد خلقی داد من بهر فریب دیگران چون دل زکف دادم مده
1 کردی به اشتباه کسی سوی من نگاه من هم از آن نگاه فتادم در اشتباه
2 بنگر جفای چرخ چه آورده بر سرم کز جور او به کوی تو آورده ام پناه
3 اشکم چو گل ز چهره ی سرخ تو گشت سرخ روزم چو شب ز چشم سیاه تو شد سیاه
4 در پیش دادگر ز تو هر دعوئی که بود کردیم صلح روز قیامت به یک نگاه
1 دردا که وفا در این زمانه از اهل زمان بود فسانه
2 زاهد کشد آه حسرت و من در دیر مغان می مغانه
3 خواهد ز سپهر دادم از دل این شعله که می کشد زبانه
4 من غرقه ی بحر عشق و عشقش بحری و چو بحر بی کرانه
1 به بند زلف آن دلبر دلم همراه جان مانده به دامی مانده مرغی لیک با هم آشیان مانده
2 تا تو رفتی جفا با من کنی من مردم و شادم که در دل حسرت جور منت ای آسمان مانده
3 نباید کرد عیب آن را که شد در خانقه ساکن همینش بس که دور از درگه پیرمغان مانده
4 به گوش او ندارد هیچ با بانگ جرس فرقی فغان خسته ای کاندر قفای کاروان مانده
1 یاری از یار من و چرخ ستمکار مخواه یاری از چرخ اگر خواستی از یار مخواه
2 دل ز چشم تو اگر چشم عنایت دارد گو پرستاری بیمار ز بیمار مخواه
3 زین طبیبان که توانند علاجی بکنند چاره ی درد دل خویش به ناچار مخواه
4 هر که را زیب دکان جنس وفا و هنر است به جوی گو برسان نرخ و خریدار مخواه
1 نمیدانم کسی در کوی او دارد گذر یا نه اگر دارد گذر از حال دل دارد خبر یا نه
2 اثر در سنگ خارا دارد افغانم نمیدانم که او را دل بود از سنگ خارا سختتر یا نه
3 به کویش جرأت فریادم ار باشد ز بیدادش رسد یارب به فریاد من آن بیدادگر یا نه
4 نهالی را کز آب دیده عمری پرورش دادم ندانم بر مرادم عاقبت بخشد ثمر یا نه
1 ز آن روی جان بخش ز آن قد دلخواه جان و دل من درناله و آه
2 نام گناهی ای شه نبردی تا از چه جرمم راندی ز درگاه؟!
3 تا خواجه می چید اسباب خانه بیرون زدندش از خانه خر گاه
4 از کشتن غیر بگذر چه فخر است شیر ژیان را از صید روباه
1 از او به یاری بختم امید غمخواری ولی دریغ که بختم نمی کند یاری
2 چه غم ز دیده ی بیدار عاشقان آن را که نیست یک دمش از خواب ناز بیداری
3 به دام تا نفتد صید خود کجا داند هر آنچه یافته صید من از گرفتاری
4 بر تو خوار بود هر عزیز و عزت تو بر آن کسان که ندانند عزت از خواری