1 کسیکه خلق هدایش دهد هوای خدا همانکسست که برد بتیغ حلق هوی
2 برد گلوی هوی بگذرد ز کوی هوس کسیکه باشد راه خدای را پویا
3 دلی که نشو و نمای هوی نهاد ز سر بکوی عشق تواند نمود نشو و نما
4 کس ارب آب و هوای دیار عشق گذشت ز آب بگذرد و آشنا کند بهوا
1 دیماه دم سپیده و سرما ای ترک بیار آتش مینا
2 آن آتش مشگبوی کن روشن تا دیده عقل را کنی بینا
3 آن شعله همچو لاله مینو افروز بزیر حقه مینا
4 شنگرف بسای در دل مشکو سیماب زدند کوه را سیما
1 دیدم شکسته طره مشکین را آن ترک خلخ و چگل و چین را
2 بر لاله کشته دامن سنبل را بر سرو هشته خرمن نسرین را
3 دل در برم طپید کبوترسان تا باز دید چنگل شاهین را
4 مویش بمشگ ماند و نشنیدم در مشگ تر خم و شکن و چین را
1 درهم شکست زلف چلیپا را آشفته کرد سلسله ما را
2 صد حلقه داشت در هم بر هم زد آن هر دو زلف سلسله آسا را
3 مویست یا که فتنه چنگیزی بر قتل من نهد هله یا سارا
4 خون منست خورده لب لعلش در خون من بعمد نهد پا را
1 بگرفت باز درد گریبانم زن دست ای حکیم بدرمانم
2 سختم فشار داد بهم بستان از چنگ شیر شرزه غژمانم
3 باریک تر ز مویم و این انده بر دل نهاده قله شهلانم
4 این درد فربه و تن من لاغر خواهد ز بیخ کند و ز بنیانم
1 آن زلف باز دولت خورشید زیر بالش هندوی سایه پرور در زیر زلف و خالش
2 کی آفتاب گویم روئی که بر نتابد خورشید آسمانی با ابروی هلالش
3 از فرط خوبروئی زد راه عقل پیرم طفلی که نیست بیرون از هفت و هشت سالش
4 میمست غنچه او جان پای بند میمش دالست طره او دل دستگیر دالش
1 کسیکه خلق هدایش دهد هوای خدا همانکسست که برد بتیغ حلق هوی
2 برد گلوی هوی بگذرد ز کوی هوس کسیکه باشد راه خدای را پویا
3 دلی که نشو و نمای هوی نهاد ز سر بکوی عشق تواند نمود نشو و نما
4 کس ارب آب و هوای دیار عشق گذشت ز آب بگذرد و آشنا کند بهوا
1 مرا دل عرش یزدانست و من اجری خور خوانش خوشا اجری خوری کارند خوان از عرش یزدانش
2 بدان خوان نان ایقانست و آب چشمه حیوان چو مرد از خودپرستی رست این آبست و آن نانش
3 نه بل باشد دل آن دریای بی پایاب پهناور که عرفانست و وعظ و پند مروارید غلتانش
4 دبستانی که آموزند راز علم الاسماء دل پاکست و جان را ز دان طفل دبستانش
1 بلاله ماند آن گونه چو باغ بهار که از دو سمت بگیرد دو زاغ در منقار
2 دو زاغ تیره بیک لاله دوروی نشست ولی فزود بهر روی صد هزار نگار
3 فکند بار بر آن لاله کاروان ختن هزار توده مشک ترش میانه بار
4 خطاست بار نهادن بناتوان و بدل چه بارهاست از آن مشگموی لاله عذار
1 فارس فحل منم حکمت یکران منست از ازل تا بابد عرصه میدان منست
2 اینکه میتابد از شرق ازل با فرو نور آفتاب خرد عالی بنیان منست
3 وینکه میتازد بر چرخ ابد بی پر و پای شاهباز دل و دل دستگه جان منست
4 دل من دستگه جان من و نیست شگفت این سرائیست که سر منزل جانان منست