4 اثر از قصاید در دیوان اشعار صفای اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار صفای اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.

قصاید در دیوان اشعار صفای اصفهانی

1 کسیکه خلق هدایش دهد هوای خدا همانکسست که برد بتیغ حلق هوی

2 برد گلوی هوی بگذرد ز کوی هوس کسیکه باشد راه خدای را پویا

3 دلی که نشو و نمای هوی نهاد ز سر بکوی عشق تواند نمود نشو و نما

4 کس ارب آب و هوای دیار عشق گذشت ز آب بگذرد و آشنا کند بهوا

1 دیماه دم سپیده و سرما ای ترک بیار آتش مینا

2 آن آتش مشگبوی کن روشن تا دیده عقل را کنی بینا

3 آن شعله همچو لاله مینو افروز بزیر حقه مینا

4 شنگرف بسای در دل مشکو سیماب زدند کوه را سیما

1 دیدم شکسته طره مشکین را آن ترک خلخ و چگل و چین را

2 بر لاله کشته دامن سنبل را بر سرو هشته خرمن نسرین را

3 دل در برم طپید کبوترسان تا باز دید چنگل شاهین را

4 مویش بمشگ ماند و نشنیدم در مشگ تر خم و شکن و چین را

1 درهم شکست زلف چلیپا را آشفته کرد سلسله ما را

2 صد حلقه داشت در هم بر هم زد آن هر دو زلف سلسله آسا را

3 مویست یا که فتنه چنگیزی بر قتل من نهد هله یا سارا

4 خون منست خورده لب لعلش در خون من بعمد نهد پا را

1 بگرفت باز درد گریبانم زن دست ای حکیم بدرمانم

2 سختم فشار داد بهم بستان از چنگ شیر شرزه غژمانم

3 باریک تر ز مویم و این انده بر دل نهاده قله شهلانم

4 این درد فربه و تن من لاغر خواهد ز بیخ کند و ز بنیانم

1 آن زلف باز دولت خورشید زیر بالش هندوی سایه پرور در زیر زلف و خالش

2 کی آفتاب گویم روئی که بر نتابد خورشید آسمانی با ابروی هلالش

3 از فرط خوبروئی زد راه عقل پیرم طفلی که نیست بیرون از هفت و هشت سالش

4 میمست غنچه او جان پای بند میمش دالست طره او دل دستگیر دالش

1 کسیکه خلق هدایش دهد هوای خدا همانکسست که برد بتیغ حلق هوی

2 برد گلوی هوی بگذرد ز کوی هوس کسیکه باشد راه خدای را پویا

3 دلی که نشو و نمای هوی نهاد ز سر بکوی عشق تواند نمود نشو و نما

4 کس ارب آب و هوای دیار عشق گذشت ز آب بگذرد و آشنا کند بهوا

1 مرا دل عرش یزدانست و من اجری خور خوانش خوشا اجری خوری کارند خوان از عرش یزدانش

2 بدان خوان نان ایقانست و آب چشمه حیوان چو مرد از خودپرستی رست این آبست و آن نانش

3 نه بل باشد دل آن دریای بی پایاب پهناور که عرفانست و وعظ و پند مروارید غلتانش

4 دبستانی که آموزند راز علم الاسماء دل پاکست و جان را ز دان طفل دبستانش

1 بلاله ماند آن گونه چو باغ بهار که از دو سمت بگیرد دو زاغ در منقار

2 دو زاغ تیره بیک لاله دوروی نشست ولی فزود بهر روی صد هزار نگار

3 فکند بار بر آن لاله کاروان ختن هزار توده مشک ترش میانه بار

4 خطاست بار نهادن بناتوان و بدل چه بارهاست از آن مشگموی لاله عذار

1 فارس فحل منم حکمت یکران منست از ازل تا بابد عرصه میدان منست

2 اینکه میتابد از شرق ازل با فرو نور آفتاب خرد عالی بنیان منست

3 وینکه میتازد بر چرخ ابد بی پر و پای شاهباز دل و دل دستگه جان منست

4 دل من دستگه جان من و نیست شگفت این سرائیست که سر منزل جانان منست

آثار صفای اصفهانی

4 اثر از قصاید در دیوان اشعار صفای اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار صفای اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.