4 اثر از قصاید در دیوان اشعار صفای اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار صفای اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.

قصاید در دیوان اشعار صفای اصفهانی

1 شب قدر ما آنزلف چنو شام سیاست روز را گر بودی قدر ز قدر شب ماست

2 آسمانست زمینی که نظر گاه منست که بهر ذره که میبینم خورشید سماست

3 یار در خلوت من هر سر شب تا دم صبح هر دم صبح بمشکویم تا وقت مساست

4 گاه بر گونه ام آنروی چنو روز سپید گاه در دستم آنزلف چنو شام سیاست

1 جز دل عارف شجر نور نیست موسی ما را هوس طور نیست

2 سینه ما مهبط انوار هوست پست تر از ایمن مشهور نیست

3 بیخودی ما زخم وحدتست مستی ما از می انگور نیست

4 دوری و نزدیکی خود در سپار تا بخدا از تو رهی دور نیست

1 مرا ای هوای بهار معطر تویی یا به مغز اندرون نافه تر

2 بهاری تو یا از بهاری علامت بهشتی تو یا از بهشتی پیمبر

3 بهاری بهشت ز آیینه پیدا بهشتی بهارت به اندیشه مضمر

4 تو آئینه و باغ پر نقش مانی تو صافی دل و راغ پر صنع آزر

1 یکی مر است بمشکوی از سعادت حال بتی چهارده ماه و مهی چهارده سال

2 دو خال بر دو لبش چون دو هندوی مقبل دو زلف بر دو رخش چون دو جادوی محتال

3 بقد چو سروی و سروی چو ماه سیمین بر برخ چو ماهی و ماهی چو لاله مشکین خال

4 چنانکه خامه مانی و رنده آزر نبسته اند بدین خوب طلعتی تمثال

1 ما زمره فقرا از روز در تعبیم خورشید اختر روز ما آفتاب شبیم

2 افسرده ایم بروز چون شمع و شب ببروز شمعیم و وقت فروز پروانه طلبیم

3 هم آفتاب کفیم هم ماه بی کلفیم از انبیا خلفیم بر اولیا سلبیم

4 دارنده فلکیم با امر مشترکیم چون شرک نیست یکیم چون غیر نیست ربیم

1 امروز باز گیتی در نشو و در نماست حشرست اینکه در بنه بوستان بپاست

2 اجساد سر زدند باشکال مختلف با تا الف قیامت موعود گشت راست

3 سر زد ز خاک سبزه بشکل زبان مار زاب کبود رنگ که مانند اژدهاست

4 داود وار مرغ سلیمان بصرح کوه اندر ترانه ئیست کزان کوه پر صداست

1 بگل سوری ماند رخ آن ترک پسر که سپارند بدو غالیه لاله سپر

2 سپر لاله کند غالیه آن ترک و خطاست من ندیدستم از غالیه بر لاله سپر

3 گونه اش خرمنی از لاله خود روی بزیر طره اش دامنی از نافه آهو بزبر

4 سنبل از مشک سیه کاشته بر سیم سپید نرگس از جزع یمان ریخته بر لالهتر

1 شب گذشته مرا دست عشق نصرت یاب ز روی شاهد مقصود برفکند نقاب

2 شبی چو مار که بر گنج چار گوهر پاک تنیده از دهن قیرگون سیاه لعاب

3 کشیده زنگی شب قیر چاهسار زمین که موی شوید و رخساره زین سیه دولاب

4 فلک چو خیمه زنگاری و دو قطب در آن مساوی و تد خیمه و مجره طناب

1 ای آتش عشق ای دل نوانم ای آفت جسم ای بلای جانم

2 از دست تو با جان دردمندم درشست تو با جان ناتوانم

3 ای شعله بی دود مشعل دل دود از تو برآمد زد و دمانم

4 ای آتش کانون سینه من از پوست رسیدی باستخوانم

1 باید ار میخواهی ایدل همدم جانان شدن تن رها کردن بکلی پای تا سر جان شدن

2 گوهر مقصود اگر جوئی ز عمان وجود باید از این قطره رستن غرقه عمان شدن

3 ای گدایانی که شاهان نام دارید از گزاف روی در اقلیم فقر آوردن و سلطان شدن

4 ایدل ار خواهی نکوبد بر سرت پتک فراق پیش خایسک طلب بایست چون سندان شدن

آثار صفای اصفهانی

4 اثر از قصاید در دیوان اشعار صفای اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار صفای اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.