4 اثر از قصاید در دیوان اشعار صفای اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار صفای اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.

قصاید در دیوان اشعار صفای اصفهانی

1 بگل سوری ماند رخ آن ترک پسر که سپارند بدو غالیه لاله سپر

2 سپر لاله کند غالیه آن ترک و خطاست من ندیدستم از غالیه بر لاله سپر

3 گونه اش خرمنی از لاله خود روی بزیر طره اش دامنی از نافه آهو بزبر

4 سنبل از مشک سیه کاشته بر سیم سپید نرگس از جزع یمان ریخته بر لالهتر

1 مرا ای هوای بهار معطر تویی یا به مغز اندرون نافه تر

2 بهاری تو یا از بهاری علامت بهشتی تو یا از بهشتی پیمبر

3 بهاری بهشت ز آیینه پیدا بهشتی بهارت به اندیشه مضمر

4 تو آئینه و باغ پر نقش مانی تو صافی دل و راغ پر صنع آزر

1 بلاله ماند آن گونه چو باغ بهار که از دو سمت بگیرد دو زاغ در منقار

2 دو زاغ تیره بیک لاله دوروی نشست ولی فزود بهر روی صد هزار نگار

3 فکند بار بر آن لاله کاروان ختن هزار توده مشک ترش میانه بار

4 خطاست بار نهادن بناتوان و بدل چه بارهاست از آن مشگموی لاله عذار

1 آن زلف باز دولت خورشید زیر بالش هندوی سایه پرور در زیر زلف و خالش

2 کی آفتاب گویم روئی که بر نتابد خورشید آسمانی با ابروی هلالش

3 از فرط خوبروئی زد راه عقل پیرم طفلی که نیست بیرون از هفت و هشت سالش

4 میمست غنچه او جان پای بند میمش دالست طره او دل دستگیر دالش

1 مرا دل عرش یزدانست و من اجری خور خوانش خوشا اجری خوری کارند خوان از عرش یزدانش

2 بدان خوان نان ایقانست و آب چشمه حیوان چو مرد از خودپرستی رست این آبست و آن نانش

3 نه بل باشد دل آن دریای بی پایاب پهناور که عرفانست و وعظ و پند مروارید غلتانش

4 دبستانی که آموزند راز علم الاسماء دل پاکست و جان را ز دان طفل دبستانش

1 یکی مر است بمشکوی از سعادت حال بتی چهارده ماه و مهی چهارده سال

2 دو خال بر دو لبش چون دو هندوی مقبل دو زلف بر دو رخش چون دو جادوی محتال

3 بقد چو سروی و سروی چو ماه سیمین بر برخ چو ماهی و ماهی چو لاله مشکین خال

4 چنانکه خامه مانی و رنده آزر نبسته اند بدین خوب طلعتی تمثال

1 بگرفت باز درد گریبانم زن دست ای حکیم بدرمانم

2 سختم فشار داد بهم بستان از چنگ شیر شرزه غژمانم

3 باریک تر ز مویم و این انده بر دل نهاده قله شهلانم

4 این درد فربه و تن من لاغر خواهد ز بیخ کند و ز بنیانم

1 ما زمره فقرا از روز در تعبیم خورشید اختر روز ما آفتاب شبیم

2 افسرده ایم بروز چون شمع و شب ببروز شمعیم و وقت فروز پروانه طلبیم

3 هم آفتاب کفیم هم ماه بی کلفیم از انبیا خلفیم بر اولیا سلبیم

4 دارنده فلکیم با امر مشترکیم چون شرک نیست یکیم چون غیر نیست ربیم

1 ای چرخ گرد گرد مکش زارم خیره مگرد در پی آزارم

2 بسیار آسیات کند گردش کم سوده کن ز گردش بسیارم

3 ثابت نئی بسیرت خود کمتر تهدید کن ز ثابت و سیارم

4 من مرکز زمین نیم و جورت گردد بدور چون خط پرگارم

آثار صفای اصفهانی

4 اثر از قصاید در دیوان اشعار صفای اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار صفای اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.