بلاله ماند آن گونه چو از صفای اصفهانی قصیده 12
1. بلاله ماند آن گونه چو باغ بهار
که از دو سمت بگیرد دو زاغ در منقار
...
1. بلاله ماند آن گونه چو باغ بهار
که از دو سمت بگیرد دو زاغ در منقار
...
1. آن زلف باز دولت خورشید زیر بالش
هندوی سایه پرور در زیر زلف و خالش
...
1. مرا دل عرش یزدانست و من اجری خور خوانش
خوشا اجری خوری کارند خوان از عرش یزدانش
...
1. یکی مر است بمشکوی از سعادت حال
بتی چهارده ماه و مهی چهارده سال
...
1. بگرفت باز درد گریبانم
زن دست ای حکیم بدرمانم
...
1. ما زمره فقرا از روز در تعبیم
خورشید اختر روز ما آفتاب شبیم
...
1. ای چرخ گرد گرد مکش زارم
خیره مگرد در پی آزارم
...
1. وحدت جمعم نه لامکان نه مکانم
برتر ازین هر دوام نه این و نه آنم
...
1. ای آتش عشق ای دل نوانم
ای آفت جسم ای بلای جانم
...
1. مراست عمری چون آفتاب بر لب بام
تو راست رویی چونان به سرو ماه تمام
...
1. ای دل ار آگهی از مسلک صاحب نظران
عقل سد ره عشقست مکن تکیه بران
...