1 آمد دم سپید دم آن ماه لشکری تابنده تر بروی ز خورشید خاوری
2 زان پیشتر که سر زند از مشرق آفتاب تابید در سراچه من ماه و مشتری
3 از سیم خام ساخته سروی سپید فام بالای سرو مشک تر و لاله طری
4 سوسن نچیده بودم از شاخ نارون سنبل ندیده بودم از مشک تاتری
1 بیان حکمت الصوم لیست سر سخن سپس که روزه مریم گرفته بودم من
2 کسیکه روزه مریم گرفت کرد افطار ز خوان دولت دیدار دل بوجه حسن
3 کدام دل نه همان مضغه صنوبر فام که سخت تر بود از سنگ در سراچه تن
4 بل آن لطیفه روحانی بلند مکان عیان بصورت انسان و سیرت روشن
1 وحدت جمعم نه لامکان نه مکانم برتر ازین هر دوام نه این و نه آنم
2 رسته ام از این مکان و کون و مرکب فرد بسیطم محیط کون و مکانم
3 کی نهم اندر قفای کام جهان گام منکه سرا پای صد هزار جهانم
4 پیشتر از آنکه طور زاید و موسی بر گله عقل و نفس و وهم شبانم
1 مرد که بر کند دل ز آرزوی تن مرد همانست غیر او همگی زن
2 آرزوی تن طراز زن بود ای مرد نیستی ار زن مخواه آرزوی تن
3 مرد بمیدان بود مبارز و بر زین صورت مردست مرد خانه و بر زن
4 کرد بسر استوار مغفر مردان مرد نکرد ار ز معجر زن جوشن
1 ای دل ار آگهی از مسلک صاحب نظران عقل سد ره عشقست مکن تکیه بران
2 بی خبر پای منه ایدل بیدانش وهوش خبر ار خواهی در دستگه بی خبران
3 عقل در سیر حقیقت نبود محرم راز تو که پائی چه خبر داری از سر سران
4 باده عشق بکش بار گران راه دراز اشتر مست نیندیشد از بار گران
1 ایکه خواهی در ولایت شهر یاری داشتن در طریق فقر باید خاکساری داشتن
2 خاکسار فقر شو تا شهریار جان شوی ایکه خواهی در ولایت شهریاری داشتن
3 اسب تن پی کن که نتوان یافت پایان طریق ای رفیق از استر و اسب سواری داشتن
4 آن گل بی خار در گلزار دل مپسند لیک دیده ئی بایست چون ابر بهاری داشتن
1 ما زمره فقرا از روز در تعبیم خورشید اختر روز ما آفتاب شبیم
2 افسرده ایم بروز چون شمع و شب ببروز شمعیم و وقت فروز پروانه طلبیم
3 هم آفتاب کفیم هم ماه بی کلفیم از انبیا خلفیم بر اولیا سلبیم
4 دارنده فلکیم با امر مشترکیم چون شرک نیست یکیم چون غیر نیست ربیم
1 مراست عمری چون آفتاب بر لب بام تو راست رویی چونان به سرو ماه تمام
2 بیا که شامم با روی توست روز سپید که بی تو روز سپیدم بود معاینه شام
3 فرشته همپر مرغ دل فریفته ئیست که چون تو سروی دارد بخانه کبک خرام
4 بهشت خلوت آن خواجه ئیست کز فر بخت نشسته بر سر تختست پهلوی تو غلام
1 ای مشک تو در چین و در شکن آشوب ختا فتنه ختن
2 ای عود تو بر آفتاب دود ای دود تو بر ماه پیرهن
3 زلفست بران روی همچو ماه یا لخلخه عود بر سمن
4 با دسته ئی از سنبل سیاه رستست ز باغ بهار من
1 ای چرخ گرد گرد مکش زارم خیره مگرد در پی آزارم
2 بسیار آسیات کند گردش کم سوده کن ز گردش بسیارم
3 ثابت نئی بسیرت خود کمتر تهدید کن ز ثابت و سیارم
4 من مرکز زمین نیم و جورت گردد بدور چون خط پرگارم