مرا دردی است بی درمان که نی سر دارد از سعیدا غزل 1
1. مرا دردی است بی درمان که نی سر دارد و نی پا
نه عرضش طول را ماند نه طولش عرض را همتا
...
1. مرا دردی است بی درمان که نی سر دارد و نی پا
نه عرضش طول را ماند نه طولش عرض را همتا
...
1. چو بو دهد صبحم به دست باد صبا
به گردن نفس افتاده می روم از جا
...
1. مردمی، فهم، ادا، ترس خدا، رحم بجا
نازم آن چشم سیاه تو که دارد همه را
...
1. نه همین طوق گلو حلقهٔ جام است اینجا
گر همه موج شراب است که دام است اینجا
...
1. به رخ مهر جهان آرا به گیسو چون شب یلدا
به لب شیرین تر از حلوا به قد موزون تر از طوبا
...
1. گداخت سیم وش آن شوخ سیمبر ما را
به پیچ و تاب درآورد آن کمر ما را
...
1. الهی حل مگردان تا قیامت مشکل ما را
مکن چون لاله پیدا در جهان داغ دل ما را
...
1. سودم به خاک پایش روی نیاز خود را
فارغ شدم ز دنیا کردم نماز خود را
...
1. حکم سخن ندادم هر دم زبان خود را
بیهوده وانکردم قفل دهان خود را
...
1. عشق عالمسوز ما بر هم زند تدبیر را
جذبهٔ سرشار ما از هم کند زنجیر را
...
1. تا شانه شد مشاطه گر آن زلف عنبربیز را
پامال شد مشک خطا در زیر پا شبدیز را
...
1. مصور چون به تصویر آورد موی میانش را
چسان خواهد کشیدن با قلم مد بیانش را
...