سعیدا

صفحه 1 از 58
58 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سعیدا در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سعیدا شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
خانه / سعیدا / دیوان اشعار / غزلیات در دیوان اشعار

غزلیات در دیوان اشعار سعیدا

1 چو بو دهد صبحم به دست باد صبا به گردن نفس افتاده می روم از جا

2 قسم به قبضهٔ قدرت که بر سر مردان شکوه سایهٔ شمشیر به ز بال هما

3 ز خاک تربت من بوی عشق می آید برند خاک مزار مرا عبیرآسا

4 بیا به کنج خرابات و فارغ از همه شو خوشا عبادت مخفی که نیست بوی ریا

1 مرا دردی است بی درمان که نی سر دارد و نی پا نه عرضش طول را ماند نه طولش عرض را همتا

2 کسی از درد من واقف تواند شد سر مویی که چون مویی شود در فکر درد بی سر و بی پا

3 دوای درد من درد است در دستی است درمانش که هرگز دست کس نگرفته الا همچو بودردا

4 نه جورش ظاهر و نی لطف پیدا نه عرض ظاهر نمی دانم چه در دل دارد این معشوق بی پروا؟

1 مردمی، فهم، ادا، ترس خدا، رحم بجا نازم آن چشم سیاه تو که دارد همه را

2 عشقبازی و فقیری و جنون و غم یار دارم اینها همه را شکر خدا، نام خدا

3 نیست باکی ز حوادث چو تو یاور باشی چه غم از ظلمت عصیان چو تویی راهنما

4 اثر پیر شدن قطع هوا و هوس است کار شمشیر در این باب کند پشت دو تا

1 نه همین طوق گلو حلقهٔ جام است اینجا گر همه موج شراب است که دام است اینجا

2 زله از خوان لئیمان چه بری بهر عیال جز ندامت که کشی بر تو حرام است اینجا

3 بندهٔ پیر خرابات شوم کز ره لطف کرمش بیشتر از خاص به عام است اینجا

4 مژه بر هم زدن و گریه و خون خوردن و آه سجده و قعده و تسبیح و قیام است اینجا

1 به رخ مهر جهان آرا به گیسو چون شب یلدا به لب شیرین تر از حلوا به قد موزون تر از طوبا

2 فلک چترش کشد بر سر ملایک پیش او چاکر کلام الله شد پیدا شهادت می دهد «لولا»

3 بهشت و حور و رضوانش همه در امر و فرمانش شده در عصر او رسوا چه مذهب ها چه ملت ها

4 در آن ساعت که او با حق ثناخوان بود و مستغرق نه دنیا بود و نی عقبا نه آدم بود و نی حوا

1 گداخت سیم وش آن شوخ سیمبر ما را به پیچ و تاب درآورد آن کمر ما را

2 چو جام، گردش آن چشم پرخمار امروز ز حادثات جهان کرد بی خبر ما را

3 چو گردباد به خود ای نفس، چه می پیچی؟ چو آب برد لب خشک و چشم تر ما را

4 چه طالع است که هر گاه چون نگاه به غیر فکند تا نظر، افکند از نظر ما را

1 الهی حل مگردان تا قیامت مشکل ما را مکن چون لاله پیدا در جهان داغ دل ما را

2 خیالی ساز یارب هر جا که در بزم ما سازد بپرداز از حکایت های عالم محفل ما را

3 به شادی بگذران از تنگنای زندگی یارب مبادا غم در این وادی زند ره، محمل ما را

4 نمی خواهیم در محشر بهای خون خود از کس همان کن روبرو یک بار با ما قاتل ما را

1 سودم به خاک پایش روی نیاز خود را فارغ شدم ز دنیا کردم نماز خود را

2 هرگز نمی کند شمع دیگر چراغ روشن پروانه گر نماید سوز و گداز خود را

3 سرچشمهٔ بقا را با زلف او چه نسبت کی می دهم به حیوان عمر دراز خود را

4 رفتیم تا سر خم لبریز شکوه دیدیم کردیم با صراحی افشای راز خود را

1 حکم سخن ندادم هر دم زبان خود را بیهوده وانکردم قفل دهان خود را

2 در این چمن چو بلبل صد نیش خار خوردم چون غنچه وانکردم راز نهان خود را

3 هر کس قدم بیارد این خانه خانهٔ اوست دایم چو خود شمردم من میهمان خود را

4 یکسان حساب کردم آینده را به ماضی نگذاشتم تفاوت هرگز زمان خود را

1 عشق عالمسوز ما بر هم زند تدبیر را جذبهٔ سرشار ما از هم کند زنجیر را

2 بسکه شورش در دماغ طفل ما جا کرده است باز در پستان مادر می کند خون شیر را

3 گاه در عین جلا بر شعله می پیچد چو دود می برد از نالهٔ ما آه ما تأثیر را

4 نیست بیجا در شکنج زلف، دل را جستجو کعبه رو بیهوده کی سر می کند شبگیر را

سعیدا

58 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سعیدا در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سعیدا شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی