1 عمر را سازد دو بالا، دیدن بالای او خضر و عمر جاودان، ما و قد رعنای او
2 خواجه مستغنی ز دین من به دنیای دنی است چون نباشم من به دین مستغنی از دنیای او؟
1 کو می که اختیار خرد را به او دهم؟ مستانه دست خویش به دست سبو دهم
2 بر هر طرف که می نگرم حشر آرزوست زلف ترا به دست کدام آرزو دهم؟
1 تبسمی پی دشنام تلخ در کارست نمکچش مزه ای با پیاله می باید
1 ما داغ جنون را به سویدا نفروشیم یک ناله زنجیر به دنیا نفروشیم
2 تنگ است سواد نظر مردم عالم تا جنس فراوان نشود ما نفروشیم
1 گرم نصیحت دل دیوانه خودیم سنگیم و در کمینگه پیمانه خودیم
2 همت بلند مرتبه از آبروی ماست ما خوشه چین خرمن بی دانه خودیم
1 کی در تن خاکی دل آگاه گذارند؟ یوسف نه عزیز است که در چاه گذارند
2 صد مرتبه خوشتر بود از قیمت نازل گر یوسف ما را به ته چاه گذارند
1 به هرزه ناله و فریاد ای سپند مکن اگر ز سوختگانی صدا بلند مکن
2 مباد ز هر ندامت گزد زبان ترا به تلخکامی عشاق نوشخند مکن
1 اول علاج ما به نگاه کشند کن آنگاه غیر را هدف نوشخند کن
2 از صد یکی به سوز نهانی نمی رسد ای کمتر از سپند، صدایی بلند کن
1 همت عالی نظر به پست ندارد خانه گردون غم نشست ندارد
2 تیر تو از شست صاف، گرد نشانه چون صف مژگان بلند و پست ندارد
1 دام امید در ره ایام بسته ایم در رهگذار سیل ز خس دام بسته ایم
2 بر دست روزگار روان است حکم ما تا لب ز گفتگو چو لب جام بسته ایم
3 عشق آن حریف نیست که صید زبون کند خود را به زور بر قفس و دام بسته ایم