1 خدنگ او نظری دوخته است بر بالم امید هست گشادی ز شست اقبالم
2 در آشیان به خیال تو آنقدر ماندم که غنچه شد گل پرواز در پر و بالم
1 خالش بلای جان ز خط مشکبار شد پرهیز ازان ستاره که دنباله دار شد
2 انصاف نیست سوختن از تشنگی مرا کز خون من عقیق لبت آبدار شد
1 آخر غبار خط تو گرد کساد شد جوهر به چشم آینه موی زیاد شد
2 هر عاشقی که شیوه وارستگی شناخت چون بنده گریخته بی اعتماد شد
1 باز رنگت شکسته است امروز تا کجا رنگ عشق ریخته ای
1 می به جامم می کند چشم خمارآلود تو گل به طرحم می دهد روی بهارآلود تو
2 می رسی از گرد راه و می توان برداشتن گرده خورشید از روی غبارآلود تو
1 کدام شوخ که با من سر عتاب ندارد؟ کدام گوشه که چشمم گلی در آب ندارد؟
2 مرا که تشنه آن لعلم از عتاب چه پروا؟ که می پرست غم از تلخی شراب ندارد
1 از نصیحت دم مزن با خاطر افگار من کز دوای تلخ بدخوتر شود بیمار من
2 جوش یکرنگی ز من نام و نشان برداشته است می دهد آزار خود، هر کس دهد آزار من
1 هر کس که از رخ تو نظر آب می دهد خرمن به برق و خانه به سیلاب می دهد
2 در خون یک جهان دل بی تاب می رود مشاطه ای که زلف ترا تاب می دهد
3 صیدی که بی قراری وحشت کشیده است در چشم دام، داد شکرخواب می دهد