1 آسوده ای که لطف نمایان ندیده ای آن سینه را ز چاک گریبان ندیده ای
2 از شوخی نگاه در آن چشم غافلی در قطره چار موجه طوفان ندیده ای
3 از شست غمزه ناوک مشکین نخورده ای در گرد سرمه جنبش مژگان ندیده ای
1 برد تا رنگ حیا را باده از رخسار او آنچه بسیارست گلچین است در گلزار او
2 طره دستار او همسایه بال هماست پادشاهی کرد گل بر گوشه دستار او
1 هر نغمه طرازی نرباید دل مستان از ناله نی وجد کند محمل مستان
2 از طاق فرود آید و در پای خم افتد خشتی که سرانجام کنند از گل مستان
1 صد خنده واکشم ز تو تا ترک جان کنم در خون صد بهار روم تا خزان کنم
2 تیغش ز سخت جانی من کند اگر شود لوح مزار خویش ز سنگ فسان کنم
1 چه شد دگر که فغان از دلم خروش کشید؟ لباس عافیتم دست غم ز دوش کشید
2 کمان حسن که در بند ماه کنعان بود خط سیاه تو از گوش تا به گوش کشید
1 گر چه زنگ خاطر تن پروران چون روزه ام صیقل آیینه روحانیان چون روزه ام
2 با گرانقدری سبک در دیده هایم چون نماز با سبکروحی به خاطرها گران چون روزه ام
1 دل ز مهر بوالهوس آزاد کن شعله را از قید خس آزاد کن
2 ما حریف درد غربت نیستیم مرغ ما را با قفس آزاد کن!
1 می بده ساقی که از فیض شراب صبحگاه نور می بارد ز روی آفتاب صبحگاه
2 نقد انجم را به یک جام صبوحی می دهد خوب می داند فلک، قدر شراب صبحگاه
1 کند چه نشو و نما دانه زمین گیری که در گذار ندیده است ابر تصویری
2 مبرهن است ز شبنم ربایی خورشید که در بساط فلک نیست دیده سیری
3 به هر که نیست به حق آشنا، ندارد کار ندیده ام چو سگ نفس آشنا گیری
1 زهی نگاه تو با فتنه گرم همدوشی به دور خط تو خورشید در سیه پوشی
2 ز قرب زلف دل آشفته بود، غافل ازین که در دو روز کشد کار خط به سرگوشی