1 رخسار تو با خط سیه کار چه سازد؟ آیینه به تردستی زنگار چه سازد؟
2 از جلوه شیرین دهنان آب نگردید فرهاد به جان سختی کهسار چه سازد؟
1 ز رخسار تو خونها در دل گل می توان کردن ز زلفت حلقه ها در گوش سنبل می توان کردن
2 ز بس خون جگر مکتوب ما را داده رنگینی به جای برگ گل در کار بلبل می توان کردن
1 درویش خامش است ز مبرم کشنده تر از پشه هاست پشه خاکی گزنده تر
2 خاموش بی کمال چو باروت بی صدا باشد ز پوچ گو به مراتب کشنده تر
1 تیغی که غمزه تو کند سایه پرورش ابریشم بریده شود زلف جوهرش
2 بی عشق، آه در جگر روزگار نیست خاکستری است چرخ که عشق است اخگرش
3 دارد خطر ز جنبش مژگان سفینه اش چشمی که نیست حیرت دیدار لنگرش
1 اگر سیاه دلم داغ لاله زار توام اگر گشاده جبینم گل بهار توام
2 اگر چه چون ورق لاله نامه ام سیه است به این خوشم که جگرگوشه بهار توام
3 چرا عزیز نباشم، نه خار این چمنم؟ سرم به عرش نساید چرا، غبار توام
1 زبان شانه را از حرف زلفش کی توان بستن؟ پریشان گوی را نتوان ز غمازی زبان بستن
2 کسی تا چند ریزد خار در چشم تماشایی؟ خدا فرصت دهد، خواهیم نخل باغبان بستن
3 ز پرکاری نظر می پوشد از عشاق سودایی دکان داری است در جوش خریداران دکان بستن
4 غنیمت می شمارم صحبت گل، نیستم بلبل که عمرم بگذرد ایام گل در آشیان بستن
1 برون ز شیشه افلاک همچو رنگ زدیم به عالمی که در او رنگ نیست چنگ زدیم
2 شکست بر دل ما آن زمان گوارا شد که مومیایی احباب را به سنگ زدیم
1 یوسف من از زلیخا مشربان دامن بکش سر به کنعان حیا چون بوی پیراهن بکش
2 از کجی های تو دشمن بر تو می یابد ظفر راست باش و صد الف بر سینه دشمن بکش
1 عمرم به تلخکامی مل خرج می شود اشکم به رنگ لاله و گل خرج می شود
2 با عاشقان همین سخن عاشقی بگوی در کشور قفس زر گل خرج می شود
1 هر کس که چون صدف دهن خویش کرد پاک لبریز می شود ز گهرهای تابناک
2 بی سجده می کنند نماز جنازه را مگذار پیش مرده دلان روی خود به خاک