1 با خموشی هستی از نیکان عالم بی سخن چون گشودی لب به گفتن، نیک یا بد می شوی
1 به بوسی قانع از لبهای شکربار چون گردم؟ ازین قند مکرر سیر من یکبار چون گردم؟
2 ز بوی گل گرانی می کشد نازک نهال من به چندین کوه غم بر خاطر او بار چون گردم؟
1 خطت ز پیش چشم سوادم نمی رود دلسوزی رخ تو ز یادم نمی رود
2 هر جلوه ای که دیده ام از سروقامتی چون مصرع بلند ز یادم نمی رود
3 (هرگه لبت به خنده تبسم ادا شود هر عضو من چو برگ گل از هم جدا شود)
4 (پیکان یار را نتواند به خود گرفت گر استخوان من همه آهن ربا شود)
1 جویای تو آسودگی از مرگ نبیند در خاک، طلبکار تو از پا ننشیند
2 از عمر برومند شود هر که درین باغ در سایه نخلی که نشاند بنشیند
1 آسوده ای که لطف نمایان ندیده ای آن سینه را ز چاک گریبان ندیده ای
2 از شوخی نگاه در آن چشم غافلی در قطره چار موجه طوفان ندیده ای
3 از شست غمزه ناوک مشکین نخورده ای در گرد سرمه جنبش مژگان ندیده ای
1 ای غنچه زر خرید گلستان بوی تو خورشید خانه زاد شبستان موی تو
2 سرگشتگی و تیره سرانجامی مرا غیر از خط سیاه که آرد به روی تو؟
1 من آن بخت از کجا دارم که با او همسفر گردم؟ زهی دولت اگر در رهگذارش پی سپر گردم
2 همان خجلت کشم، با عمر جاویدان اگر خواهم به قدر گرد دل گشتن ترا برگرد سرگردم
1 در گریه چشم افشک فشان را ندیده ای فصل بهار لاله ستان را ندیده ای
2 ای عندلیب این همه تعریف گل مکن تو حسن نیمرنگ خزان را ندیده ای
1 تیغ دو دم بود لب خندان به چشم من شاخ گل است زخم نمایان به چشم من
2 گشته است از نظاره آن سرو جامه زیب سوهان روح، سرو گلستان به چشم من
3 صبح دگر شود ز پی خواب غفلتم خالی اگر کنند نمکدان به چشم من
1 می بی خبر از نرگس شهلای تو ریزد خمیازه نمکسود ز لبهای تو ریزد
2 در گوش صدف جای کند از بن دندان هر نکته که از لعل گهرزای تو ریزد