1 زینهار از درد و داغ عشق روگردان مشو بر چراغان تجلی آستین افشان مشو
1 پریزادی است دست آموز زلف مشکبار او که یک دم بر زمین ننشیند از دوش و کنار او
1 یکی صد شد ز خط کیفیت چشم خراب تو مگر خط می کند بیهوشدارو در شراب تو؟
1 کجا سرپنجه خورشید گیرد جای دست تو؟ به غیر از بهله دستی نیست بر بالای دست تو
1 شکر را نی به ناخن می کند دشنام تلخ تو به شور حشر چشمک می زند بادام تلخ تو
1 سرونازی که منم محو رخ انور او هاله مه شود آغوش ز سیمین بر او
1 می چکد بوسه ز لعل لب میخواره تو می زند خون هوس جوش ز نظاره تو
1 اگر چه لاله طورست روی روشن او چراغ روز بود با بیاض گردن او
1 ز انفعال خرام تو آب گردد سرو ز طوق فاخته پا در رکاب گردد سرو
1 صد پرده شوختر بود از چشم خال تو این نافه پیش پیش دود از غزال تو