1 نوشها درج است در نیش عتابآلودگان پشه دارد حق بیداری به خوابآلودگان
1 عیب دنیا را نمیبینند کوتهدیدگان گرچه بیپرده است در چشم نظر پوشیدگان
1 دل چو روشن گشت در غمخانه دنیا ممان خرمن خود را چو کردی پاک در صحرا ممان
1 شد چو سوزن خشک، خار از قرب گلپیراهنان رنج باریک آورد آمیزش سیمینتنان
1 کار صوفی چیست، خاطر را مصفا ساختن از قبول نقشها آیینه را پرداختن
1 هست با قد دو تا برگ اقامت ساختن زیر دیوار شکسته رخت خواب انداختن
1 می کند آتش زبان دفع گزند خویشتن مصرع برجسته خود باشد سپند خویشتن
1 تا کی از عمامه خواهی کوس دانایی زدن؟ بر سر بازار شهرت طبل رسوایی زدن
1 با دل پر خون برون زان زلف شبگون آمدن هست با دست تهی از هند بیرون آمدن
1 روی از عالم بگردان، روی در دیوار کن وضع ناهموار عالم را به خود هموار کن