5 اثر از قصاید در دیوان اشعار صائب تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار صائب تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.

قصاید در دیوان اشعار صائب تبریزی

1 اصفهان یک دل روشن ز چراغان شده است پل ز آراستگی تخت سلیمان شده است

2 باده چون سیل ز هر چشمه روان گردیده است کمر پل ز می لعل، بدخشان شده است

3 از گل و شمع که افروخته و ریخته است کهکشان دگر از خاک نمایان شده است

4 چون مه عید که گردد ز شفق چهره فروز طاق ها از می گلرنگ فروزان شده است

1 زهی ز نرگس خوش سرمه آهوی مشکین ز طاق بندی ابرو نگارخانه چین

2 به خوش قماشی ساعد طلای دست افشار ز بوسه های شکرریز غیرت شیرین

3 گل سر سبد آسمان که خورشیدست ز شرم روی تو گردید مشرق پروین

4 ز سنبل تو شود زخم غنچه ها تازه ز خنده تو شود داغ لاله ها تمکین

1 چشمه حیوان ندارد آب و تاب زنده رود خضر و آب زندگانی، ما و آب زنده رود

2 نیست آب زندگی را حسن آب زنده رود صد پری در شیشه دارد هر حباب زنده رود

3 هر که بتواند سفیدی از سیاهی فرق کرد می شمارد به ز آب خضر، آب زنده رود

4 سینه بر شمشیر بی زنهار ابرو می زند چین ابروی بتان از پیچ و تاب زنده رود

1 خوشا عشرت سرای کابل و دامان کهسارش که ناخن بر دل گل می زند مژگان هر خارش

2 خوشا وقتی که چشمم از سوادش سرمه چین گردد شوم چون عاشقان و عارفان از جان گرفتارش

3 ز وصف لاله او، رنگ بر روی سخن دارم نگه را چهره ای سازم ز سیر ارغوان زارش

4 چه موزون است یارب طاق ابروی پل مستان خدا از چشم شور زاهدان بادا نگهدارش

1 بحر طبعم در سخن چون گوهر افشانی کند در صدف گوهر ز خجلت چهره مرجانی کند

2 خضر کلکم چون ز ظلمات دوات آید برون صفحه از فیض قدومش سنبلستانی کند

3 غنچه های معنی بکرم تبسم چون کنند حد گل باشد که آنجا خنده پنهانی کند

4 روی در صحرا نهد چون محمل لیلی قفس بلبل مستی چو آهنگ غزل خوانی کند

1 اگر چه از نفس گرم برق سوزانم صدف چو واکند آغوش، ابر نیسانم

2 اگر به مار رسم سنگ مغز پردازم وگر به مور رسم خاتم سلیمانم

3 ز طبع من چمن و انجمن بود روشن چو گل به گلشن و چون شمع در شبستانم

4 چرا سخن به سر زلف کلک من نکند؟ بهار می چکد از خط همچو ریحانم

1 می شود جان تازه از بوی بهار زنده رود زنده می گردد دل از سیر کنار زنده رود

2 هست در زیر سیاهی داغ ناخن خورده ای آب خضر از رشک موج بی قرار زنده رود

3 زلف مشکین از سواد اصفهان چون آب خضر بر عذار افکنده آب خوشگوار زنده رود

4 دشت پیمای جنون گشته است چون موج سراب موج آب زندگی در روزگار زنده رود

1 زنده‌رود از جلوه مستانه طوفان می‌کند پل به آیین تمام امسال جولان می‌کند

2 سایبان‌ها می‌دهد یاد از پر و بال پری پل ز شوکت جلوه تخت سلیمان می‌کند

3 این کمر کامسال زرین‌رود از پل بسته است خانمان زهد را با خاک یکسان می‌کند

4 در سر هرکس که زهد خشک چون پل خانه کرد حکم ساقی از می روشن چراغان می‌کند

1 شد دو بالا زین پل نوآب و تاب زنده رود طاق ابرویی چنین می خواست آب زنده رود

2 شد چو نقش ثانی این پل دلپذیر و پایدار نقش اول بود اگر آن پل بر آب زنده رود

3 تا به آیین تمام این پل نقاب از رخ گشود چشم حیران گشت سر تا سر حباب زنده رود

4 مصرع برجسته مطلع را کند شادابتر زین پل نوشد دو چندان آب و تاب زنده رود

1 کیمیای خوشدلی خاک دیار اشرف است صیقل دلها هوای بی غبار اشرف است

2 آسمان یک برگ سبز از نوبهار اشرف است عشرت روی زمین فرش دیار اشرف است

3 ابر با آن سرکشی اینجا به خاک افتاده است بحر با آن منزلت آیینه دار اشرف است

4 آیه رحمت که نازل ز گردون بر زمین پیش ارباب بصیرت آبشار اشرف است

آثار صائب تبریزی

5 اثر از قصاید در دیوان اشعار صائب تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار صائب تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.