صائب تبریزی

صفحه 4 از 5
5 اثر از قصاید در دیوان اشعار صائب تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار صائب تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.

قصاید در دیوان اشعار صائب تبریزی

1 کرد تا پابوس اشرف کشور مازندران زین شرف بر ابر می ساید سر مازندران

2 از برای توتیا نتوان غباری یافتن گر بگردی چون صبا سر تا سر مازندران

3 غوطه چون آیینه در زنگار خجلت داده است چرخ اخضر را زمین اخضر مازندران

4 جامه بر تن سبز چون سرو و صنوبر می کند زاهدان خشک را ابر تر مازندران

1 خدایا شاه ما را صحت کامل کرامت کن به غیر از درد دین از دردها او را حمایت کن

2 ز نبض مستقیم او بود شیرازه عالم را جهان را مستقیم از صحت آن پاک طینت کن

3 به حول و قوت خود رفع کن ضعف مزاجش را مبدل رنج آن جان بخش عالم را به صحت کن

4 گرانی بیش ازین آن جان عالم برنمی دارد به جان دوستان درد و غم او را حوالت کن

1 تا نگردیده است خورشید قیامت آشکار مشت آبی زن به روی خود ز چشم اشکبار

2 در بیابان عدم بی توشه رفتن مشکل است در زمین چهره خود دانه اشکی بکار

3 مزرع امید را زین بیشتر مپسند خشک بر رگ جان نشتری زن، قطره چندی ببار

4 دیده بیدار می باید ره خوابیده را تا نگردیده است صبح از خواب غفلت سر برآر

1 اصفهان یک دل روشن ز چراغان شده است پل ز آراستگی تخت سلیمان شده است

2 باده چون سیل ز هر چشمه روان گردیده است کمر پل ز می لعل، بدخشان شده است

3 از گل و شمع که افروخته و ریخته است کهکشان دگر از خاک نمایان شده است

4 چون مه عید که گردد ز شفق چهره فروز طاق ها از می گلرنگ فروزان شده است

1 کیمیای خوشدلی خاک دیار اشرف است صیقل دلها هوای بی غبار اشرف است

2 آسمان یک برگ سبز از نوبهار اشرف است عشرت روی زمین فرش دیار اشرف است

3 ابر با آن سرکشی اینجا به خاک افتاده است بحر با آن منزلت آیینه دار اشرف است

4 آیه رحمت که نازل ز گردون بر زمین پیش ارباب بصیرت آبشار اشرف است

1 می می چکد از آب و هوای صفی آباد جامی است پر از باده بنای صفی آباد

2 اشرف که بهشت است ازو در عرق شرم بالا نکند سر ز هوای صفی آباد

3 هر چند به اشرف نرسد هیچ مقامی بالاتر ازان است صفای صفی آباد

4 الحق که نگین خانه معموره اشرف می خواست نگینی چو بنای صفی آباد

1 این چنین هجران اگر دارد مرا در پیچ و تاب زود خواهد خیمه عمرم شدن کوته طناب

2 داستان حسرتم از زلف طولانی ترست یک الف وارست از طومار آه من شهاب

3 سنبل خواب پریشان از سر بالین من می توان با آستین رفتن چو گل از جامه خواب

4 حاصلم زین هستی موهوم غیر از داغ نیست آتشین تبخاله باشد گوهر بحر سراب

1 تذرو بال فشان گردد از غبار بسنت رود بهار به گرد از گل عذار بسنت

2 گذشت فصل خزان شکسته رنگیها رسید موسم رنگین نوبهار بسنت

3 بهار با همه سامان بی نیازی رنگ کند گدایی رنگ از گل عذار بسنت

4 چه نقش های تماشا فریب زد بر آب به روی خاک بماناد نوبهار بسنت

1 بحر طبعم در سخن چون گوهر افشانی کند در صدف گوهر ز خجلت چهره مرجانی کند

2 خضر کلکم چون ز ظلمات دوات آید برون صفحه از فیض قدومش سنبلستانی کند

3 غنچه های معنی بکرم تبسم چون کنند حد گل باشد که آنجا خنده پنهانی کند

4 روی در صحرا نهد چون محمل لیلی قفس بلبل مستی چو آهنگ غزل خوانی کند

1 مردم به زرق طره دستار می روند خرمهره اند و در پی افسار می روند

2 در کوچه های شهر چرا خون نمی رود؟ زینسان که خلق روی به دیوار می روند

3 خلق ظلوم مرکب غول ضلالتند نبود عجب اگر نه بهنجار می روند

4 در سنگ خاره جای کند نقش پایشان از بار حرص بس که گرانبار می روند

صائب تبریزی

5 اثر از قصاید در دیوان اشعار صائب تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار صائب تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.