کیمیای خوشدلی خاک دیار از صائب تبریزی قصیده 35
1. کیمیای خوشدلی خاک دیار اشرف است
صیقل دلها هوای بی غبار اشرف است
1. کیمیای خوشدلی خاک دیار اشرف است
صیقل دلها هوای بی غبار اشرف است
1. می می چکد از آب و هوای صفی آباد
جامی است پر از باده بنای صفی آباد
1. این چنین هجران اگر دارد مرا در پیچ و تاب
زود خواهد خیمه عمرم شدن کوته طناب
1. تذرو بال فشان گردد از غبار بسنت
رود بهار به گرد از گل عذار بسنت
1. بحر طبعم در سخن چون گوهر افشانی کند
در صدف گوهر ز خجلت چهره مرجانی کند
1. مردم به زرق طره دستار می روند
خرمهره اند و در پی افسار می روند
1. خوشا عشرت سرای کابل و دامان کهسارش
که ناخن بر دل گل می زند مژگان هر خارش
1. زهی ز نرگس خوش سرمه آهوی مشکین
ز طاق بندی ابرو نگارخانه چین
1. زهی ز چین جبین آیه آیه سوره نور
ز خال تازه کن داغهای لاله طور
1. اگر چه از نفس گرم برق سوزانم
صدف چو واکند آغوش، ابر نیسانم
1. اقبالمند آن که به تأیید کردگار
در زیر پا نظر کند از اوج اعتبار