1 کرد میزان حساب آماده بهر خاکیان از شب و روز مساوی میر عدل نوبهار
2 از شکوفه نامه اعمال اشجار چمن مضطرب آمد به پرواز از یمین و از یسار
3 گل چو خورشید قیامت آتشین رخسار شد خاک شد صحرای محشر از فروغ لاله زار
4 ریخت شبنم از رخ گلها چو انجم از سپهر ابرها چون کوه شد سیار در روز شمار
1 شد از بهار دل افروز، عالم امکان به رنگ دولت صاحبقران عهد، جوان
2 سپهر مرتبه عباس شاه کز تیغش رقوم فتح و ظفر همچو جوهرست عیان
3 گرفته است دم از ذوالفقار شمشیرش ازان نمی شود از کارزار روگردان
4 چنان که بود بحق جد او وصی رسول بحق ز پادشهان اوست سایه یزدان
1 منت خدای را که سلیمان روزگار آمد به تخت سلطنت از سیر و از شکار
2 زین ابر رحمتی که ز مازندران رسید سرسبز شد جهان و جوان گشت روزگار
3 آن سایه خدا که جهان روشن است ازو آورد رو به برج شرف آفتاب وار
4 بر فرق تاج خسروی از لطف ایزدی در بر دعای جوشنش از حفظ کردگار
1 هوا را کند پر ز اختر شکوفه زمین را کند بحر گوهر شکوفه
2 ز پیراهن یوسفی مغزها را به هر جلوه سازد معطر شکوفه
3 کف تازه رویی است از بحر رحمت که باشد به گوهر برابر شکوفه
4 ز گلزار غیبی به ما دور گردان بود نامه و نامه آور شکوفه
1 بس که شد تفسیده عالم از فروغ آفتاب چون پر پروانه می سوزد کتان در ماهتاب
2 در هوای تابه نعل ماهیان در آتش است بس که از تأثیر گرما آتشین گردید آب
3 باد شد گرم آنچنان کز آستین افشانیش می شود روشن چراغ کشته با صد آب و تاب
4 خاک گردید آتشین نوعی که رگهای زمین می کند در چشم انجم جلوه تیر شهاب
1 صبح ظفر ز مطلع دولت شد آشکار طی شد بساط ظلمت ازین نیلگون حصار
2 تشریف نور داد به ذرات کاینات چون آفتاب اختر اقبال شهریار
3 شد مشتری ز اوج سعادت جهان فروز گشت از افق نهان زحل تیره روزگار
4 مالید زهره دست نوازش به دوش چنگ روی زمین ز ماه علم شد شفق نگار
1 منت ایزد را که با اقبال و دولت همعنان روی در برج شرف آورد خورشید جهان
2 سایه حق بر سر اهل صفاهان سایه کرد نوبهار لطف ایزد کرد عالم را جوان
3 آفتاب دولت بیدار از مشرق دمید بخت خواب آلود عالم جست از خواب گران
4 مسندآرای عدالت آمد از کنعان به مصر از سر نو شد جوان، بخت زلیخای جهان
1 شکر کز اقبال روزافزون شاه تاجدار آفتاب فتح طالع شد ز برج قندهار
2 مظهر صاحبقرانی، شاه عباس دوم در جهاد اکبر از فرماندهان شد کامکار
3 بار دیگر از ته بال و پر زاغان هند بیضه اسلام چون خورشید گردید آشکار
4 از جنود آسمانی لشکر اصحاب فیل بار دیگر شد ازین حصن مبارک سنگسار
1 چه دولت بود یارب اصفهان را در کنار آمد که از خاور زمین صاحبقران کامکار آمد
2 به آیینی که در برج شرف خورشید باز آید به دارالملک خود آن پادشاه تاجدار آمد
3 چه اقبال است کز فضل خدا روداد ایران را که منصور از جهاد اکبر آن عالم مدار آمد
4 ز ظلمات سواد هند، از اقبال روزافزون به صد شادابی خضر آن سکندر اقتدار آمد
1 پادشاهی و جوانی سد راه او نشد کرد چون ادهم ز ملک عالم فانی کنار
2 در خور اقبال روزافزون خود جایی نیافت بال بر هم زد برون رفت از جهان بی مدار
3 در محرم کرد عزم قندهار و در صفر کرد در کاشان سفر از عالم آن کوه وقار
4 رفت سال «غبن » از عالم، زهی غبن تمام سوخت عالم را به داغ غبن آن عالم مدار