صائب تبریزی

صفحه 3 از 5
5 اثر از قصاید در دیوان اشعار صائب تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار صائب تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.

قصاید در دیوان اشعار صائب تبریزی

1 خاکیان را از فلک امید آسایش خطاست آسمان با این جلالت گوی چوگان قضاست

2 پرده خارست اگر دارد گلی این بوستان نوش این غمخانه را چاشنی زهر فناست

3 ساحلی گر دارد این دریا لب گورست و بس هست اگر کامی درین ویرانه کام اژدهاست

4 داغ ناسورست هست این خانه را گر روزنی آه جانسوزست اگر شمعی درین ماتم سراست

1 منت خدای را که سلیمان روزگار آمد به تخت سلطنت از سیر و از شکار

2 زین ابر رحمتی که ز مازندران رسید سرسبز شد جهان و جوان گشت روزگار

3 آن سایه خدا که جهان روشن است ازو آورد رو به برج شرف آفتاب وار

4 بر فرق تاج خسروی از لطف ایزدی در بر دعای جوشنش از حفظ کردگار

1 زهی عذار تو آیینه دار حیرانی عرق به روی تو واله چو چشم قربانی

2 ز خط سبز، پریزاد می کند تسخیر لب عقیق تو چون خاتم سلیمانی

3 ز لنگر تو فلک نقطه ای است پا بر جا ز شوخی تو زمین کشتیی است طوفانی

4 به جلوه گاه تو خورشید چون نظربازان نهاده است به دیوار، پشت حیرانی

1 شد از بهار دل افروز، عالم امکان به رنگ دولت صاحبقران عهد، جوان

2 سپهر مرتبه عباس شاه کز تیغش رقوم فتح و ظفر همچو جوهرست عیان

3 گرفته است دم از ذوالفقار شمشیرش ازان نمی شود از کارزار روگردان

4 چنان که بود بحق جد او وصی رسول بحق ز پادشهان اوست سایه یزدان

1 دگربار از جلوس شاه دوران دو چندان شد نشاط اهل ایران

2 نشست از نو خدیو هفت اقلیم مربع بر سریر چار ارکان

3 ز روزافزونی اقبال و دولت صفی الله، شد سلطان سلیمان

4 به دولت تکیه زد بر مسند جم سلیمان خاتم فرمانروایان

1 اصفهان شد غیرت افزای بهشت جاودان زین بنای تازه سلطان سلیمان زمان

2 صاحب اقبالی که گر بر خاک اندازد نظر پایه قدرش ز رفعت بگذرد از آسمان

3 خاک زر گشتن ز اقبال شهان مشهور بود زین بنا روشن شد این معنی بر ارباب جهان

4 تا کنون صورت نبست از خامه معمار صنع شاه بیتی این چنین بر صفحه کون و مکان

1 چشمه حیوان ندارد آب و تاب زنده رود خضر و آب زندگانی، ما و آب زنده رود

2 نیست آب زندگی را حسن آب زنده رود صد پری در شیشه دارد هر حباب زنده رود

3 هر که بتواند سفیدی از سیاهی فرق کرد می شمارد به ز آب خضر، آب زنده رود

4 سینه بر شمشیر بی زنهار ابرو می زند چین ابروی بتان از پیچ و تاب زنده رود

1 شد دو بالا زین پل نوآب و تاب زنده رود طاق ابرویی چنین می خواست آب زنده رود

2 شد چو نقش ثانی این پل دلپذیر و پایدار نقش اول بود اگر آن پل بر آب زنده رود

3 تا به آیین تمام این پل نقاب از رخ گشود چشم حیران گشت سر تا سر حباب زنده رود

4 مصرع برجسته مطلع را کند شادابتر زین پل نوشد دو چندان آب و تاب زنده رود

1 می شود جان تازه از بوی بهار زنده رود زنده می گردد دل از سیر کنار زنده رود

2 هست در زیر سیاهی داغ ناخن خورده ای آب خضر از رشک موج بی قرار زنده رود

3 زلف مشکین از سواد اصفهان چون آب خضر بر عذار افکنده آب خوشگوار زنده رود

4 دشت پیمای جنون گشته است چون موج سراب موج آب زندگی در روزگار زنده رود

1 زنده‌رود از جلوه مستانه طوفان می‌کند پل به آیین تمام امسال جولان می‌کند

2 سایبان‌ها می‌دهد یاد از پر و بال پری پل ز شوکت جلوه تخت سلیمان می‌کند

3 این کمر کامسال زرین‌رود از پل بسته است خانمان زهد را با خاک یکسان می‌کند

4 در سر هرکس که زهد خشک چون پل خانه کرد حکم ساقی از می روشن چراغان می‌کند

صائب تبریزی

5 اثر از قصاید در دیوان اشعار صائب تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار صائب تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.