5 اثر از قصاید در دیوان اشعار صائب تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار صائب تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.

قصاید در دیوان اشعار صائب تبریزی

1 زهی عذار تو آیینه دار حیرانی عرق به روی تو واله چو چشم قربانی

2 ز خط سبز، پریزاد می کند تسخیر لب عقیق تو چون خاتم سلیمانی

3 ز لنگر تو فلک نقطه ای است پا بر جا ز شوخی تو زمین کشتیی است طوفانی

4 به جلوه گاه تو خورشید چون نظربازان نهاده است به دیوار، پشت حیرانی

1 دگربار از جلوس شاه دوران دو چندان شد نشاط اهل ایران

2 نشست از نو خدیو هفت اقلیم مربع بر سریر چار ارکان

3 ز روزافزونی اقبال و دولت صفی الله، شد سلطان سلیمان

4 به دولت تکیه زد بر مسند جم سلیمان خاتم فرمانروایان

1 هزار شکر که گوهر فروز جاه و جلال به خانه شرف آمد به دولت و اقبال

2 ز درد سال غباری که داشت جام سپهر به صاف کرد مبدل محول الاحوال

3 چو زلف رو به درازی نهاد روز نشاط چو خال پای به دامن کشید شام ملال

4 ایاز شب را، ز اقبال عاقبت محمود برید زلف به شمشیر ذوالفقار مثال

1 سرمه چشم ملایک شد غبار اصفهان از وجود فایض الجود شهنشاه زمان

2 شاه عباس بلند اقبال کز پیشانیش می توان دید اختر صاحبقرانی را عیان

3 سایه لطف خدا کز آفتاب رایتش غوطه زد روی زمین در سایه امن و امان

4 آنچنان کز معنی سنجیده یابد لفظ قدر پادشاهی از شکوه ذاتی او یافت شان

1 خاکیان را از فلک امید آسایش خطاست آسمان با این جلالت گوی چوگان قضاست

2 پرده خارست اگر دارد گلی این بوستان نوش این غمخانه را چاشنی زهر فناست

3 ساحلی گر دارد این دریا لب گورست و بس هست اگر کامی درین ویرانه کام اژدهاست

4 داغ ناسورست هست این خانه را گر روزنی آه جانسوزست اگر شمعی درین ماتم سراست

1 روی در برج شرف آورد دیگر آفتاب کرد ازین تحویل عالم را مسخر آفتاب

2 کشور ایجاد را از ماه تا ماهی گرفت بر حمل از حوت شد تا سایه گستر آفتاب

3 از تطاول تیغ بر زلف ایاز شب کشید عاقبت محمود شد از عدل دیگر آفتاب

4 کرد در بر جوشن داودی از ابر بهار وز ریاحین هر طرف انگیخت لشکر آفتاب

1 اقبالمند آن که به تأیید کردگار در زیر پا نظر کند از اوج اعتبار

2 تعمیر آب و گل نکند چون فروتنان بر گرد خود ز لشکر دلها کشد حصار

3 آب را به حرف خواهش اگر آشنا کند غیر از رضای خلق نخواهد ز کردگار

4 شهباز دلربای سخاوت به روی دست در پهن دشت سینه مردم کند شکار

1 زهی ز چین جبین آیه آیه سوره نور ز خال تازه کن داغهای لاله طور

2 نگه به گوشه چشم تو موج بر لب جام عرق به چهره صاف تو می به جام بلور

3 تو چون برهنه شوی گل ز شرم آب شود تو چون میان بگشایی کمر نبندد مور

4 هزار لاله خون بر زمین گل بچکد دم مسیح کند گر به غنچه تو عبور

1 مردم به زرق طره دستار می روند خرمهره اند و در پی افسار می روند

2 در کوچه های شهر چرا خون نمی رود؟ زینسان که خلق روی به دیوار می روند

3 خلق ظلوم مرکب غول ضلالتند نبود عجب اگر نه بهنجار می روند

4 در سنگ خاره جای کند نقش پایشان از بار حرص بس که گرانبار می روند

1 تذرو بال فشان گردد از غبار بسنت رود بهار به گرد از گل عذار بسنت

2 گذشت فصل خزان شکسته رنگیها رسید موسم رنگین نوبهار بسنت

3 بهار با همه سامان بی نیازی رنگ کند گدایی رنگ از گل عذار بسنت

4 چه نقش های تماشا فریب زد بر آب به روی خاک بماناد نوبهار بسنت

آثار صائب تبریزی

5 اثر از قصاید در دیوان اشعار صائب تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار صائب تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.