1 تا مال نبخشی ز هنر بهره نیابی چون نم نبود سبزه به جز خشک نگردد
2 این خرده نگه دار که تا آهوی تبت سنبل نچرد خونش همی مشک نگردد
1 چون اشتیاق من به تو افزون ز شرح بود ممکن نشد که شرح دهم اشتیاق را
2 از وحشت فراق تو تلخ است روز من اندازه جز خدای نداند فراق را
1 ای خلافت را امام و ای امام را قوام قصد تو قمع فساد و عزم تو عون صلاح
2 سید شرقی و مجد دین و اهل شرق و غرب از کف و کلک تو در راحت چو روح تو ز راح
3 هم فلاح و هم صلاح از خدمتت زاید که تو بی فراغان را فراغی بی فلاحان را فلاح
4 خیزد از دست و دل و طبع تو بذل و فضل و علم همچو مشک از ترک و عود از هند و کافور از رماح
1 حرمت تو حسبی و نسبی است حرمت نعمتی و مالی نیست
2 در دو صد شهر یکی نیست چو من یک ده از بیست چو او عالی نیست؟
1 نز خلق هیچ کار مرا استقامتی نز هیچ دوست، شرط وفا را اقامتی
2 از چرخ بی ثبات و زخورشید بی نوال دارم چو ذره شخصی و چون چرخ قامتی
3 نه اشک میغ را چو بنانم عذوبتی است نه حد تیغ را چو زبانم صرامتی
4 با ظلم دهر فایده ندهد کفایتی با جور چرخ سود ندارد شهامتی
1 اکنون که خصومات همه اهل زمانه بر رای تو مقصور شد از روی حکومت
2 یک راه حکم باش میان من و گیتی باشد که ز من قطع کند دست خصومت
1 ای فلک قدری که شمس دین و دین دولتی دولت تو دولت دنیا و دین و دولت است
2 از علو همت تو آسمان را غیرت است وز جمال طلعت تو مشتری را خجلت است
3 گر جمال ملتی، شاید که اخلاق تو را نیک نامی دینو رادی شرع و همت ملت است
4 خصلت و اندیشه پاک تو را خدمت کند هر که در آفاق نیک اندیش و نیکو خصلت است
1 گر از مشک جوانی دور ماندم دلم خو کرد با کافور پیری
2 ستایش از جوانی بر من اکنون کزو شد عارضم پر نور پیری
1 بسی به بود مردن از زیستن کرا زندگانی نباشد به برگ
2 زبس رنج و آفت که در زندگی است حسد می برم مردگان را به مرگ
1 گر کف پای تو را ز عشق ببوسم تا نکند بسدین لب تو فسوسم
2 روزی صد ره دو زلف غالیه بارت پای تو بوسند، من کیم که نبوسم