باد سحری طرب فزاید از ادیب صابر غزل 13
1. باد سحری طرب فزاید
غم از دل غمکشان زداید
...
1. باد سحری طرب فزاید
غم از دل غمکشان زداید
...
1. می خوارگان که باده ز رطل گران خورند
رطل گران ز بهر غم بی کران خورند
...
1. گرچه رخش همیشه حکایت ز مه کند
مه چون جمال صورت او دید خه کند
...
1. هر که معشوق محتشم دارد
دلبر و کام دل به هم دارد
...
1. آن عهد و وفای ما کجا شد
از هر دو دلت چرا جدا شد
...
1. دیده که رخ و زلف تو از دور ببیند
بر روز منور شب دیجور ببیند
...
1. چشم من بی روی تو روشن مباد
روی تو جز پیش چشم من مباد
...
1. دلم بی روی تو خرم نباشد
چو دلبر نیست دل بی غم نباشد
...
1. دل من بی تو حکایت ز دهان تو کند
تن من بی تو روایت ز میان تو کند
...
1. با من دلت آشنا نمی گردد
وز تو دل من جدا نمی گردد
...
1. ای از بنفشه زلف تو پر پیچ و تاب تر
چشمت ز چشم نرگس تر نیم خواب تر
...
1. هر گه که گل لعل بخندد به چمن بر
جز جام می لعل نشاید به دهن بر
...