آثار ادیب صابر

صفحه 2 از 6
6 اثر از غزلیات در دیوان اشعار ادیب صابر در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار ادیب صابر شعر مورد نظر پیدا کنید.

غزلیات در دیوان اشعار ادیب صابر

1 بر سپهر نیکویی رویش چو مه خرمن زده است آتش عشق آن مه خرمن زده در من زده است

2 نام من در عشق او گشته است خرمن سوخته تا سر زلفش ز عنبر گرد مه خرمن زده است

3 کوته است از دامن عقل و صبوری دست من تا مرا سودای آن مه دست در دامن زده است

4 عشق شورانگیز او زد راه دین و دل مرا گرچه او را دوست خواندم زخم چون دشمن زده است

1 آن باده را که گونه بیجاده آمده است بویش چو بوی سوسن آزاده آمده است

2 رنگ گل و گلاب نسیم بهشت یافت گویی که از بهشت فرستاده آمده است

3 بیجاده رنگ باده و بیجاده لب حریف بیجاده پیش خدمت بیجاده آمده است

4 پر کن قدح که در سر من باد عاشقی است با باد عشقم آرزوی باده آمده است

1 باد سحری طرب فزاید غم از دل غمکشان زداید

2 بادی که به صبحدم برآید بی باده مرا طرب فزاید

3 دل در بر من بدو شتابد جان در تن من بدو گراید

4 گر جان برمش به هدیه زیبد ور دل دهمش به تحفه شاید

1 می خوارگان که باده ز رطل گران خورند رطل گران ز بهر غم بی کران خورند

2 رطل گران برد ز دل اندیشه گران درخور بود که باده ز رطل گران خورند

3 در باده رنگ عارض معشوق دیده اند رطل گران به قوت و نیروی آن خورند

4 جان است جنس باده و باده است جنس جان از بهر جان و راحت او جنس جان خورند

1 گرچه رخش همیشه حکایت ز مه کند مه چون جمال صورت او دید خه کند

2 تا برمه دو هفته ز دیبه کله نهاد مه با فلک همی گله آن کله کند

3 گر عارضش به نور کند روز را سپید شب را همیشه ظلمت زلفش سیه کند

4 تایب که قصد دیدن او کرد، در زمان از توبه باز گردد و قصد گنه کند

1 هر که معشوق محتشم دارد دلبر و کام دل به هم دارد

2 روی نیکوش محتشم کرده است کار معشوق محتشم دارد

3 زلف جادوش صبر من بر بود زلف او جادویی چه کم دارد

4 روی چون چشم او دژم دارم زلف چون پشت من به خم دارد

1 آن عهد و وفای ما کجا شد از هر دو دلت چرا جدا شد

2 دی عادت تو همه وفا بود امروز چرا همه جفا شد

3 بر لشکر حسن، پادشاهی چونین شود آنکه پادشا شد

4 تا تو بشدی بشد قرارم معلوم نمی شود کجا شد

1 دیده که رخ و زلف تو از دور ببیند بر روز منور شب دیجور ببیند

2 در ظلمت زلفین تو رخسار تو نور است پر نور شود دیده که آن نور ببیند

3 عاشق که به کویت گذرد خلد ببیند دیده که به رویت نگرد حور ببیند

4 از رنج شفا یابد و رنجور نماند گر روی تو را مردم رنجور ببیند

1 چشم من بی روی تو روشن مباد روی تو جز پیش چشم من مباد

2 سوسن آزاد خاک پای توست ور نباشد در جهان سوسن مباد

3 این دل مسکین بی آرام من جز به زیر زلف تو مسکن مباد

4 وین تن رنجور و جان خسته را در جهان جز کوی تو معدن مباد

1 دلم بی روی تو خرم نباشد چو دلبر نیست دل بی غم نباشد

2 اسیرم غمگین ازآنم اسیر عشق را غم کم نباشد

3 به بوسی مرهمی نه بر دل من شفای خسته جز مرهم نباشد

4 مراگویی که دل در عشق خوش دار خوشی و عاشقی با هم نباشد

آثار ادیب صابر

6 اثر از غزلیات در دیوان اشعار ادیب صابر در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار ادیب صابر شعر مورد نظر پیدا کنید.