1 هر که معشوق محتشم دارد دلبر و کام دل به هم دارد
2 روی نیکوش محتشم کرده است کار معشوق محتشم دارد
3 زلف جادوش صبر من بر بود زلف او جادویی چه کم دارد
4 روی چون چشم او دژم دارم زلف چون پشت من به خم دارد
1 می خوارگان که باده ز رطل گران خورند رطل گران ز بهر غم بی کران خورند
2 رطل گران برد ز دل اندیشه گران درخور بود که باده ز رطل گران خورند
3 در باده رنگ عارض معشوق دیده اند رطل گران به قوت و نیروی آن خورند
4 جان است جنس باده و باده است جنس جان از بهر جان و راحت او جنس جان خورند
1 ای شب تاری غلام موی تو روز روشن پیشکار روی تو
2 چاکر روز و شبم تا روز و شب نایبند از روی تو وز موی تو
3 بنده موی تو دلهای جهان بنده یک مویم از گیسوی تو
4 از دو چشمم جوی خون انگیخته است عشق موی دلبر خوش بوی تو
1 به روی توام دل گشاید همی گرم زلف تو دل رباید همی
2 لب توست درمان درد دلم دلم سوی او زان گراید همی
3 همه سود من هست در وصل تو فراق توام زآن گزاید همی
4 شراب آر خیز ای دلارام یار که هشیار بودن نشاید همی
1 گر باده (با) مشافهه دوستان خوش است جای چمانه بر چمن بوستان خوش است
2 گلهای بوستان چو رخ دوستان ماست پس بوستان ما زرخ دوستان خوش است
3 گیتی جوان شد از سر و پیری گرفت می مجلس به زیر سایه سرو جوان خوش است
4 هم ابر درفشان شد و هم باغ گلفشان این گلفشان به صحبت این درفشان خوش است
1 ای دل غبار غم ببرد باد صبحدم بر زلف دوست گر گذرد باد صبحدم
2 بی باد صبحدم نزنم دم که هر شبی پیغام من به دوست برد باد صبحدم
3 عطر و بخور بوی به زلفش سپرده اند بر زلف او از آن سپرد باد صبحدم
4 از زلف او شده است معطر چو زلف او از بس گره که می شمرد باد صبحدم
1 ای از بنفشه زلف تو پر پیچ و تاب تر چشمت ز چشم نرگس تر نیم خواب تر
2 خوش ده جواب دوست که از جمع دلبران دلبرتر آن بود که بود خوش جواب تر
3 خرم شده ست سبزه و مشکین شده است باد بر روی سبزه باده مشکین صواب تر
4 آتش تر است از آتش رخشان شراب لعل او را پیاله ای طلب از آب آب تر
1 دیده که رخ و زلف تو از دور ببیند بر روز منور شب دیجور ببیند
2 در ظلمت زلفین تو رخسار تو نور است پر نور شود دیده که آن نور ببیند
3 عاشق که به کویت گذرد خلد ببیند دیده که به رویت نگرد حور ببیند
4 از رنج شفا یابد و رنجور نماند گر روی تو را مردم رنجور ببیند
1 عید است و حق عید بباید شناختن وز باده نوش کردن و بربط نواختن
2 شرع است حق روزه به طاعت گزاردن شرط است حق عید به عشرت شناختن
3 اکنون که چنگ و نای به یک جای ساختند وقت است وقت با قدح باده ساختن
4 چوگان زلف و گوی زنخدان یار گیر در روز عید رسم بود گوی باختن
1 شب شنیدستی ز روز آویخته ماه دیدستی ز مشک انگیخته
2 لاله پیش روی نرگس صف زده گرد مرجان گرد عنبر بیخته
3 این همه بر روی زیبا روی اوست عاشقان را رنگ عشق آمیخته
4 ای زماه آویخته عنبر مراست دل بدان آویخته آویخته