1 آورد به ما بلبل عاشق خبر گل جز بلبل گل دوست که داند خطر گل
2 هر چند که در گل همه خوبی و خوشی هست بی مل نه همانا که خوش آید خبر گل
3 زان قطره شبیگر که بر شاخ گل افتاد چون تاج شهان گشت ز در تاج سر گل
4 از بس که صبا بر سر گلزار گذر کرد پر مشک و عقیق است همه رهگذر گل
1 از مشک ناب سلسله بر مه فکندهای ما را به مشک و سلسله از ره فکندهای
2 در عشق تو چو پشت مه نو خمیدهام تا تو ز مشک سلسله بر مه فکندهای
3 در سیم چاه داری و مسکین دل مرا در چه فکندهای تو و ناگه فکندهای
4 گر صورت پیمبر چاهی رخ توراست مسکین دل مرا ز چه در چه فکندهای
1 ای باد صبحدم، دم عیسی و مریمی کاندر دلم ز بوی تو شد زنده بی غمی
2 عیسی نه ای و عاشق می خواره را به صبح جان آید از تو در تن شادی و خرمی
3 هر صبحدم نسیم توام جان نو دهد گویی که بر تنم دم عیسی همی دمی
4 چشم امید من ز دمت نور نو گرفت گویی که نایب دم عیسی مریمی
1 به جان و دل ترا باشم، چه باشد گر مرا باشی ز جان و دل جدا باشم چو از چشمم جدا باشی
2 زوال پادشاهی را ستم کردن سبب باشد مکن بر دل ستم هرگز، چو بر دل پادشا باشی
3 تمامی داد دل باشد به دلبر دل عطا دادن ز دل چون داد تو دادم، ستمکاره چرا باشی
4 ندانم تا چه دلداری که تا دلدار من گشتی نه با دل مهربان گردی نه با عهد آشنا باشی
1 زبس گل که در باغ ماوی گرفت چمن رنگ ارژنگ مانی گرفت
2 صبا نافه مشک تبت نداشت جهان بوی مشک از چه معنی گرفت
3 مگر چشم مجنون به ابر اندراست که گل رنگ رخسار لیلی گرفت
4 رخ سوسن سیم سیما ز نور مثال کف دست موسی گرفت
1 خلعت چشم من است راحت دیدار تو راحت گوش من است لذت گفتار تو
2 رشک همه عالمند گوش من و چشم من از پی گفتار تو وز پی دیدار تو
3 از گل رخسار تو خسته دلم روز و شب خستن خار آمده است در گل رخسار تو
4 گر چه نه خاری نه گل، هم تو گلی هم تو خار ای همه گلهای باغ چاکر یک خار تو
1 همه مقصود ما شد راست امروز که آن مقصود دل با ماست امروز
2 گر آراید بهار نو جهان را جهان را روی او آراست امروز
3 دلم دی وصل او حاجت همی خواست رواگشت آنچه دی می خواست امروز
4 چو فر روی او امروز اینجاست جمال نو بهار اینجاست امروز
1 بلبل رسید نغمه بلبل رها مکن گلبن شکفت جز همه برگل ثنا مکن
2 از روی دوست دیده خود را تهی مدار وز دست خویش دسته گل را جدا مکن
3 گر عهد کرده ای که نگیری قدح به دست آن عهد را چو عهد گل آمد وفا مکن
4 روز می است ساغر می را ز کف منه وقت گل است صحبت گل (را) رها مکن
1 روی من چین از فراق آن نگار چین گرفت عیش من تلخی ز عشق آن لب شیرین گرفت
2 این دل ناشاد من زان زلف چون شمشاد او آن همی گیرد که فرهاد از غم شیرین گرفت
3 گر در آتش هیچ کس مسکن نگیرد پس چرا مهر مسکن در میان این دل مسکین گرفت
4 بستر و بالین من زآب است و آتش پس مرا ناسگالیده فراقش بر سر بالین گرفت
1 چون زلف تو بی قرارم از عشقت چون چشم تو با خمارم از عشقت
2 زان روی که برگ لاله را ماند دل سوخته لاله وارم از عشقت
3 زان زلف چو روزگار شوریده شوریده روزگارم از عشقت
4 بارم ندهی و من ز دلتنگی با دیده اشکبارم از عشقت