1 سه تحفه داد فراق دو زلف دوست مرا یکی دریغ و دوم حسرت و سوم سودا
2 سه نام یافتم از ساعت جدایی او یکی غریب و دوم غمگن و سوم تنها
3 منم ز عشق دو زلفش به عهد و بیعت و دل یکی درست و دوم محکم و سوم یکتا
4 به زلف و عارض و خط، آن مه خَتا و خُتن یکی شَبَه است و دوم بُسد و سوم مینا
1 لب تو طعنه زند گوهر بدخشان را رخ تو طیره کند اختر درفشان را
2 به بوسه لب تو تهنیت کنم دل را به دیدن رخ تو تربیت دهم جان را
3 به جان تو که پرستیدن تو کیش من است به کیش عشق پرستش رواست جانان را
4 (به خاصیت لب تو جان فزون کند در تن که دیده خاصیت جان عقیق و مرجان را)
1 نوبهار بدیع بی همتا همتی بذل کرد بر صحرا
2 تا به تاثیر بذل و همت او گشت صحرا بدیع و بی همتا
3 هر کجا گشت همتی مبذول بی گمان نعمتی شود پیدا
4 باد چون زایران به بستان تاخت آنگه از بوی خوش گرفت نوا
1 همی تا بقا ممکن است آسمان را بقا باد سلطان سلطان نشان را
2 خداوند عالم که بفزود رتبت زتختش زمین را ز تاج آسمان را
3 شهنشاه سنجر که بستد به خنجر روان ملکشاه و الب ارسلان را
4 کران تا کران ملک او گشت گیتی معین شده بنده ای هر کران را
1 رخ تو شحنه خوبی شده ست و زلف نقیب گل جمال تو را خار غمزه تو رقیب
2 دلم بماند به زندان عاشقی محبوس ز قصد شحنه غمز رقیب و جور نقیب
3 غریبم از تو و این را سبب نعیب غراب غراب را چه غرض بود در جمال حبیب
4 همیشه جفتم غریوم که باز نتوان داشت غریب را ز غریو و غراب را ز نعیب
1 خوبی به روی خوب تو اقرار میکند عقل از نهیب عشق تو زنهار میکند
2 دل را دل چو سنگ تو آزار میدهد دم را دهان تنگ تو افگار میکند
3 خوشتر ز جان و عمری و از خواب خوش مرا آن چشم نیمخواب تو بیدار میکند
4 خورشید دلبرانی و رویت به دلبری با خویشتن دو زلف تو را یار میکند
1 شمشاد قد و لاله رخ و یاسمین بر است با سرو و گل به قامت و عارض برابر است
2 دایم غلام و چاکر یاقوت و شکرم کو را لب و حدیث ز یاقوت و شکر است
3 گفتم ز خط و زلف تو بر جان من بلاست گفت آن همه بلای تو از مشک و عنبر است
4 چون دیدمش ز کبر به خورشید ننگرم کو خود به چهره چشمه خورشید دیگر است
1 طرف چمن که خلعت فصل بهار یافت بی بت جمال بتکده قندهار یافت
2 هر زینتی که گم شده بود از زمین باغ جوینده با طراوت فصل بهار یافت
3 جادوست چار طبع که چندین هزار نقش طبع چمن به واسطه هر چهار یافت
4 از زاغ زینهار نمی یافت عندلیب اکنون به فر دولت گل زینهار یافت
1 شب آدینه و من مست و خراب عاشقی در دل و در دست شراب
2 پیش من شمع و من از عشق چو شمع رنج او ز آتش و رنج من از آب
3 صحبت من همه با عشق و نبید الفت من همه با چنگ و رباب
4 مر مرا شنبه و آدینه یکی است که چنین دیده ام از عشق صواب
1 سرو سیمینی و بار سرو سیمین آفتاب جفت لاله ماه داری جفت نسرین آفتاب
2 آفتاب و ماه جفت لاله و نسرین که دید یا کسی دیده ست بار سرو سیمین آفتاب
3 هیچ کس را نیست جز زلفین دلبند تو را چون بخواهد خفت بستر ماه و بالین آفتاب
4 خوشتر از عمری به رخ شیرین تر از جانی به لب اینت خوش دیدار ماه و اینت شیرین آفتاب