1 همی تا بقا ممکن است آسمان را بقا باد سلطان سلطان نشان را
2 خداوند عالم که بفزود رتبت زتختش زمین را ز تاج آسمان را
3 شهنشاه سنجر که بستد به خنجر روان ملکشاه و الب ارسلان را
4 کران تا کران ملک او گشت گیتی معین شده بنده ای هر کران را
1 نوبهار بدیع بی همتا همتی بذل کرد بر صحرا
2 تا به تاثیر بذل و همت او گشت صحرا بدیع و بی همتا
3 هر کجا گشت همتی مبذول بی گمان نعمتی شود پیدا
4 باد چون زایران به بستان تاخت آنگه از بوی خوش گرفت نوا
1 سه تحفه داد فراق دو زلف دوست مرا یکی دریغ و دوم حسرت و سوم سودا
2 سه نام یافتم از ساعت جدایی او یکی غریب و دوم غمگن و سوم تنها
3 منم ز عشق دو زلفش به عهد و بیعت و دل یکی درست و دوم محکم و سوم یکتا
4 به زلف و عارض و خط، آن مه خَتا و خُتن یکی شَبَه است و دوم بُسد و سوم مینا
1 لب تو طعنه زند گوهر بدخشان را رخ تو طیره کند اختر درفشان را
2 به بوسه لب تو تهنیت کنم دل را به دیدن رخ تو تربیت دهم جان را
3 به جان تو که پرستیدن تو کیش من است به کیش عشق پرستش رواست جانان را
4 (به خاصیت لب تو جان فزون کند در تن که دیده خاصیت جان عقیق و مرجان را)
1 رخ تو شحنه خوبی شده ست و زلف نقیب گل جمال تو را خار غمزه تو رقیب
2 دلم بماند به زندان عاشقی محبوس ز قصد شحنه غمز رقیب و جور نقیب
3 غریبم از تو و این را سبب نعیب غراب غراب را چه غرض بود در جمال حبیب
4 همیشه جفتم غریوم که باز نتوان داشت غریب را ز غریو و غراب را ز نعیب
1 نماز شام چو کرد آن لطیف کودک خوب به عزم راه نشاط رکاب و رای رکوب
2 شبم دو شد که دو خورشید در یکی ساعت مرا غریب بماندند و کرد رای غروب
3 سپهر و مهر چو او پای در رکاب نهاد خجل شدند هم از راکب و هم از مرکوب
4 چو دور شد ز دو چشمم دو چشمه خورشید دو چشمه گشت دو چشمم ز فرقت محبوب
1 لبت به رنگ شراب است و میل من به شراب مرا شراب تو تا کی دهد غرور سراب
2 ز بهر روی و لبت تا دلم اسیر تو شد اسیر عشق و شراب
3 اگر شراب لب توست و نقل بوسه تو خوشا شراب و خوشا زان شراب مست و خراب
4 بنای صبر خرابی گرفت در دل من بنای صبر مرا فرقت تو کرد خراب
1 چو بر جان من شد هوای تو غالب جمال تو را جان من گشت طالب
2 اگر چه ندارم ز وصل تو حاصل همی باد بر من هوای تو غالب
3 دلی دارم راغب دل ربودن به عشق تو حاضر ز غیر تو غایب
4 به قصد تو قانع به زخم تو رافق به جور تو مایل به ظلم تو راغب
1 مال و جمال و بی غمی و صحت و شباب عشق و وصال و خرمی و عشرت و شراب
2 شغلی بود به وجه و نشاطی بود به شرط عیشی بود به رسم و مرادی بود صواب
3 (اینها همه خوشند ولی نزد عاقلان آن است عیبشان که عزیزند و تنگ یاب)
4 تاریخ عهد عشق وصال است و کو وصال فهرست روز عمر شباب است و کو شباب