پادشاهی را شنیدم به کشتنِ از سعدی شیرازی گلستان 1
1. پادشاهی را شنیدم به کشتنِ اسیری اشارت کرد. بیچاره در آن حالت نومیدی ملک را دشنام دادن گرفت و سقط گفتن، که گفتهاند هر که دست از جان بشوید، هر چه در دل دارد بگوید.
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
1 دقیقه زمان مطالعه
یکی از ملوک خراسان محمود از سعدی شیرازی گلستان 2
1. یکی از ملوک خراسان محمود سبکتگین را به خواب چنان دید که جمله وجود او ریخته بود و خاک شده مگر چشمان او که همچنان در چشم خانه همیگردید و نظر میکرد. سایر حکما از تأویل این فرو ماندند مگر درویشی که به جای آورد و گفت: هنوز نگران است که ملکش با دگران است.
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
1 دقیقه زمان مطالعه
ملک زاده ای را شنیدم که از سعدی شیرازی گلستان 3
1. ملک زاده ای را شنیدم که کوتاه خردمند به که نادان بلند. نه هر چه به قامت مهتر به قیمت بهتر.
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
2 دقیقه زمان مطالعه
طایفه دزدان عرب بر سر از سعدی شیرازی گلستان 4
1. طایفه دزدان عرب بر سر کوهی نشسته بودند و منفذ کاروان بسته و رعیت بلدان از مکاید ایشان مرعوب و لشکر سلطان مغلوب به حکم آنکه ملاذی منیع از قلّه کوهی گرفته بودند و ملجأ و مأوای خود ساخته. مدبران ممالک آن طرف در دفع مضرّت ایشان مشاورت همیکردند که اگر این طایفه هم بر این نسق روزگاری مداومت نمایند مقاومت ممتنع گردد.
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
4 دقیقه زمان مطالعه
سرهنگ زاده ای را بر در از سعدی شیرازی گلستان 5
1. سرهنگ زاده ای را بر در سرای اغلمش دیدم که عقل و کیاستی و فهم و فراستی زاید الوصف داشت هم از عهد خردی آثار بزرگی در ناصیه او پیدا
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
1 دقیقه زمان مطالعه
یکی را از ملوک عجم حکایت از سعدی شیرازی گلستان 6
1. یکی را از ملوک عجم حکایت کنند که دست تطاول به مال رعیت دراز کرده بود و جور و اذیت آغاز کرده تا به جایی که خلق از مکاید فعلش به جهان برفتند و از کربت جورش راه غربت گرفتند چون رعیت کم شد ارتفاع ولایت نقصان پذیرفت و خزانه تهی ماند و دشمنان زور آوردند.
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
2 دقیقه زمان مطالعه
پادشاهی با غلامی عجمی از سعدی شیرازی گلستان 7
1. پادشاهی با غلامی عجمی در کشتی نشست و غلام، دیگر دریا را ندیده بود و محنت کشتی نیازموده گریه و زاری در نهاد و لرزه بر اندامش اوفتاد. چندان که ملاطفت کردند آرام نمیگرفت و عیش ملک از او منغص بود. چاره ندانستند. حکیمی در آن کشتی بود، ملک را گفت: اگر فرمان دهی من او را به طریقی خامُش گردانم. گفت: غایت لطف و کرم باشد.
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
1 دقیقه زمان مطالعه
هرمز را گفتند وزیران از سعدی شیرازی گلستان 8
1. هرمز را گفتند وزیران پدر را چه خطا دیدی که بند فرمودی گفت خطایی معلوم نکردم و لیکن دیدم که مهابت من در دل ایشان بی کران است و بر عهد من اعتماد کلی ندارند ترسیدم از بیم گزند خویش آهنگ هلاک من کنند پس قول حکما را کار بستم که گفتهاند
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
1 دقیقه زمان مطالعه
یکی از ملوک عرب رنجور از سعدی شیرازی گلستان 9
1. یکی از ملوک عرب رنجور بود در حالت پیری و امید زندگانی قطع کرده که سواری از در درآمد و بشارت داد که فلان قلعه را به دولت خداوند گشادیم و دشمنان اسیر آمدند و سپاه و رعیت آن طرف بجملگی مطیع فرمان گشتند ملک نفسی سرد بر آورد و گفت این مژده مرا نیست دشمنانم راست یعنی وارثان مملکت.
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
1 دقیقه زمان مطالعه
بر بالین تربت یحیی پیغامبر از سعدی شیرازی گلستان 10
1. بر بالین تربت یحیی پیغامبر علیه السلام معتکف بودم در جامع دمشق که یکی از ملوک عرب که به بی انصافی منسوب بود اتفاقاً به زیارت آمد و نماز و دعا کرد و حاجت خواست
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
1 دقیقه زمان مطالعه
درویشی مستجاب الدعوه از سعدی شیرازی گلستان 11
1. درویشی مستجاب الدعوه در بغداد پدید آمد حجاج یوسف را خبر کردند بخواندش و گفت دعای خیری بر من کن. گفت خدایا جانش بستان گفت از بهر خدای این چه دعاست گفت این دعای خیر است تو را و جمله مسلمانان را
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
1 دقیقه زمان مطالعه