یکی از بندگان عمرو لیث از سعدی شیرازی گلستان 23
1. یکی از بندگان عمرو لیث گریخته بود. کسان در عقبش برفتند و باز آوردند. وزیر را با وی غرضی بود و اشارت به کشتن فرمود تا دگر بندگان چنین فعل روا ندارند. بنده پیش عمرو سر بر زمین نهاد و گفت:
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
1 دقیقه زمان مطالعه
ملک زوزن را خواجهای از سعدی شیرازی گلستان 24
1. ملک زوزن را خواجهای بود کریم النفس نیک محضر که همگان را در مواجهه خدمت کردی و در غیبت نکویی گفتی. اتفاقاً از او حرکتی در نظر سلطان ناپسند آمد. مصادره فرمود و عقوبت کرد و سرهنگان ملک به سوابق نعمت او معترف بودند و به شکر آن مرتهن در مدت توکیل او رفق و ملاطفت کردندی و زجر و معاقبت روا نداشتندی.
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
2 دقیقه زمان مطالعه
یکی از ملوک عرب شنیدم از سعدی شیرازی گلستان 25
1. یکی از ملوک عرب شنیدم که متعلقان را همیگفت مرسوم فلان را چندان که هست مضاعف کنید که ملازم درگاه است و مترصد فرمان و دیگر خدمتکاران به لهو و لعب مشغولند و در ادای خدمت متهاون.
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
1 دقیقه زمان مطالعه
ظالمی را حکایت کنند از سعدی شیرازی گلستان 26
1. ظالمی را حکایت کنند که هیزم درویشان خریدی به حیف و توانگران را دادی به طرح، صاحبدلی بر او گذر کرد و گفت
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
1 دقیقه زمان مطالعه
یکی در صنعت کشتی گرفتن از سعدی شیرازی گلستان 27
1. یکی در صنعت کشتی گرفتن سرآمده بود، سیصد و شصت بند فاخر بدانستی و هر روز به نوعی از آن کشتی گرفتی. مگر گوشه خاطرش با جمال یکی از شاگردان میلی داشت. سیصد و پنجاه و نه بندش در آموخت مگر یک بند که در تعلیم آن دفع انداختی و تأخیر کردی. فی الجمله پسر در قوت و صنعت سر آمد و کسی را در زمان او با او امکان مقاومت نبود تا به حدی که پیش ملک آن روزگار گفته بود استاد را فضیلتی که بر من است از روی بزرگیست و حق تربیت وگر نه به قوت از او کمتر نیستم و به صنعت با او برابرم. ملک را این سخن دشخوار آمد. فرمود تا مصارعت کنند.
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
2 دقیقه زمان مطالعه
درویشی مجرد به گوشهای از سعدی شیرازی گلستان 28
1. درویشی مجرد به گوشهای نشسته بود. پادشاهی بر او بگذشت. درویش از آنجا که فراغ ملک قناعت است سر بر نیاورد و التفات نکرد. سلطان از آنجا که سطوت سلطنت است برنجید و گفت: این طایفهٔ خرقهپوشان امثال حیوانند و اهلیت و آدمیت ندارند. وزیر نزدیکش آمد و گفت: ای جوانمرد! سلطان روی زمین بر تو گذر کرد چرا خدمتی نکردی و شرط ادب به جای نیاوردی؟ گفت: سلطان را بگوی توقع خدمت از کسی دار که توقع نعمت از تو دارد و دیگر بدان که ملوک از بهر پاس رعیتند نه رعیت از بهر طاعت ملوک.
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
1 دقیقه زمان مطالعه
یکی از وزرا پیش ذوالنون از سعدی شیرازی گلستان 29
1. یکی از وزرا پیش ذوالنون مصری رفت و همت خواست که روز و شب به خدمت سلطان مشغولم و به خیرش امیدوار و از عقوبتش ترسان. ذوالنّون بگریست و گفت: اگر من خدای را عزّ و جلّ چنین پرستیدمی که تو سلطان را از جمله صدّیقان بودمی.
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
1 دقیقه زمان مطالعه
پادشاهی به کشتن بیگناهی از سعدی شیرازی گلستان 30
1. پادشاهی به کشتن بیگناهی فرمان داد. گفت: ای ملک به موجب خشمی که تو را بر من است آزار خود مجوی که این عقوبت بر من به یک نفس به سر آید و بزه آن بر تو جاوید بماند.
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
1 دقیقه زمان مطالعه
وزرای نوشیروان در مهمی از سعدی شیرازی گلستان 31
1. وزرای نوشیروان در مهمی از مصالح مملکت اندیشه همیکردند و هر یکی از ایشان دگرگونه رای همیزدند و ملک همچنین تدبیری اندیشه کرد.
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
1 دقیقه زمان مطالعه
شیّادی گیسوان بافت از سعدی شیرازی گلستان 32
1. شیّادی گیسوان بافت که من علویم و با قافله حجاز به شهری در آمد که از حج همیآیم و قصیدهای پیش ملک برد که من گفتهام.
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
1 دقیقه زمان مطالعه
یکی از وزرا به زیردستان از سعدی شیرازی گلستان 33
1. یکی از وزرا به زیردستان رحم کردی و صلاح ایشان را به خیر توسط نمودی.
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
1 دقیقه زمان مطالعه