1 چه سرپوشیدگان مرد بودند که گوی نخوت از مردان ربودند
2 تو با این مردی و زورآزمایی همی ترسم که از زن کمتر آیی
1 هیچ دانی که چیست دخل حرام یا کدامست خرج نافرجام
2 به گدایی فراهم آوردن پس به شوخی و معصیت خوردن
1 یکی را دیدم اندر جایگاهی که میکاوید قبر پادشاهی
2 به دست از بارگاهش خاک میرفت سرشک از دیده میبارید و میگفت
3 ندانم پادشه یا پاسبانی همی بینم که مشتی استخوانی
1 ای چشم و چراغ اهل بینش مقصود وجود آفرینش
2 صاحب دل لاینام قلبی مهمان أبیت عند ربی
3 در وصف تو لانبی بعدی خود وصف تو و زبان سعدی؟
1 نکویی گرچه با ناکس نشاید برای مصلحت گه گه بباید
2 سگ درنده چون دندان کند تیز تو در حال استخوانی پیش او ریز
3 به عرف اندر جهان از سگ بتر نیست نکویی با وی از حکمت به در نیست
4 که گر سنگش زنی جنگ آزماید ورش تیمار داری گله پاید
1 چو نیکو گفت ابراهیم ادهم چو ترک ملک و دولت کرد و خاتم
2 نباید بستن اندر چیز و کس دل که دل برداشتن کاریست مشکل
1 چه رند پریشان شوریده بخت چه زاهد که بر خود کند کار سخت
2 به زهد و ورع کوش و صدق و صفا ولیکن میفزای بر مصطفی
3 از اندازه بیرون سپیدی مخواه که مذموم باشد، چه جای سیاه
1 دشنام تو سر به سر شنیدم امکان مقاومت ندیدم
2 با مثل تو کرده به مدارا تا وقت بود جواب ما را
3 آن روز که از عمل بیفتی با گوش تو آید آنچه گفتی
1 عدل و انصاف و راستی باید ور خزینه تهی بود شاید
2 نکند هرگز اهل دانش و داد دل مردم خراب و گنج آباد
3 پادشاهی که یار درویشست پاسبان ممالک خویشست
1 زخم بالای یکدگر بزنند بخراشند و مرهمی نکنند
2 خار و گل درهماند و ظلمت و نور عسل و شهد و نشتر و زنبور