1 الا گر بختمند و هوشیاری به قول هوشمندان گوش داری
2 شنیدم کاسب سلطانی خطا کرد بپیوست از زمین بر آسمان گرد
3 شه مسکین از اسب افتاد مدهوش چو پیلش سر نمیگردید در دوش
4 خردمندان نظر بسیار کردند ز درمانش به عجز اقرار کردند
1 سلطان باید که خیر درویش خواهد، نه مراد خاطر خویش
2 تا او به مراد خود شتابد درویش مراد خود بیابد
1 سخن زید نشنوی بر عمرو تا ندانی نخست باطن امر
2 گر خلافی میان ایشانست بیخلاف این سخن پریشانست
1 الا تا ننگری در روی نیکو که آن جسمست و جانش خوی نیکو
2 اگر شخص آدمی بودمی به دیدار همین ترکیب دارد نقش دیوار
1 هر که را باشد از تو بیم گزند صورت امن ازو خیال مبند
2 کژدمان خلق را که نیش زنند اغلب از بیم جان خویش زنند
1 کتاب از دست دادن سست راییست که اغلب خوی مردم بیوفاییست
2 گرو بستان نه پایندان و سوگند که پایندان نباشد همچو پابند
1 قیمت عمر اگر بداند مرد بس بگرید بر آنچه ضایع کرد
2 طفل را سیبکی دهند به نقش بستانند ازو نگین بدخش
3 جوهری را که این بصیرت هست ندهد بیبهای خویش از دست
4 پند سعدی به دل شنو نه به گوش مزد خواهی به کار کردن کوش
1 سپاس و شکر بیپایان خدا را برین نعمت که نعمت نیست ما را
2 بسا مالا که بر مردم وبالست مزید ظلم و تأکید ضلالست
3 مفاصل مرتخی و دست عاطل به از سرپنجگی و زور باطل
4 من آن مورم که در پایم بمالند نه زنبورم که از دستم بنالند
1 همه فرزند آدمند بشر میل بعضی به خیر و بعضی شر
2 این یکی مور ازو نیازارد وان دگر سگ برو شرف دارد
1 حرامش باد بدعهد بداندیش شکم پرکردن از پهلوی درویش
2 شکم پر زهرمارش بود و کژدم که راحت خواهد اندر رنج مردم
3 روا دارد کسی با ناتوان زور؟ کبوتر دانه خواهد هرگز از مور؟
4 اگر عنقا ز بیبرگی بمیرد شکار از چنگ گنجشکان نگیرد