1 هیچ دانی که چیست دخل حرام یا کدامست خرج نافرجام
2 به گدایی فراهم آوردن پس به شوخی و معصیت خوردن
1 نشنیدم که مرغ رفته ز دام باز گردید و سر گفته به کام
2 مرغ وحشی که رفت بر دیوار که تواند گرفت دیگر بار
3 رفتگان را به لطف باز آرند نه به جنگش بتر بیازارند
1 زخم بالای یکدگر بزنند بخراشند و مرهمی نکنند
2 خار و گل درهماند و ظلمت و نور عسل و شهد و نشتر و زنبور
1 چه رند پریشان شوریده بخت چه زاهد که بر خود کند کار سخت
2 به زهد و ورع کوش و صدق و صفا ولیکن میفزای بر مصطفی
3 از اندازه بیرون سپیدی مخواه که مذموم باشد، چه جای سیاه
1 دشنام تو سر به سر شنیدم امکان مقاومت ندیدم
2 با مثل تو کرده به مدارا تا وقت بود جواب ما را
3 آن روز که از عمل بیفتی با گوش تو آید آنچه گفتی
1 دانی چه بود کمال انسان با دشمن و دوست لطف و احسان
2 غمخواری دوستان خدا را دلداری دشمنان مدارا
1 سگ بر آن آدمی شرف دارد کو دل دوستان بیازارد
2 این سخن را حقیقتی باید تا معانی به دل فرود آید
3 آدمی با تو دست در مطعوم سگ ز بیرون آستان محروم
4 حیف باشد که سگ وفا دارد و آدمی دشمنی روا دارد
1 غم نه بر دل که گر نهی بر کوه کوه گردد ز بار غصه ستوه
2 جان شیرین که رنج کش باشد تن مسکین چگونه خوش باشد؟
1 سخن زید نشنوی بر عمرو تا ندانی نخست باطن امر
2 گر خلافی میان ایشانست بیخلاف این سخن پریشانست
1 همه فرزند آدمند بشر میل بعضی به خیر و بعضی شر
2 این یکی مور ازو نیازارد وان دگر سگ برو شرف دارد