1 پیری اندر قبیلهٔ ما بود که جهاندیدهتر ز عنقا بود
2 صد و پنجه بزیست یا صد و شصت بعد از آن پشت طاقتش بشکست
3 دست ذوق از طعام باز کشید خفت و رنجوریش دراز کشید
4 روز و شب آخ و آخ و ناله و وای خویشتن در بلا و هر که سرای
1 سپاس و شکر بیپایان خدا را برین نعمت که نعمت نیست ما را
2 بسا مالا که بر مردم وبالست مزید ظلم و تأکید ضلالست
3 مفاصل مرتخی و دست عاطل به از سرپنجگی و زور باطل
4 من آن مورم که در پایم بمالند نه زنبورم که از دستم بنالند
1 حدیث پادشاهان عجم را حکایت نامهٔ ضحاک و جم را
2 بخواند هوشمند نیکفرجام نشاید کرد ضایع خیره ایام
3 مگر کز خوی نیکان پند گیرند وز انجام بدان عبرت پذیرند
1 حرامش باد بدعهد بداندیش شکم پرکردن از پهلوی درویش
2 شکم پر زهرمارش بود و کژدم که راحت خواهد اندر رنج مردم
3 روا دارد کسی با ناتوان زور؟ کبوتر دانه خواهد هرگز از مور؟
4 اگر عنقا ز بیبرگی بمیرد شکار از چنگ گنجشکان نگیرد
1 سلطان باید که خیر درویش خواهد، نه مراد خاطر خویش
2 تا او به مراد خود شتابد درویش مراد خود بیابد
1 آنکه هفت اقلیم عالم را نهاد هر کسی را هر چه لایق بود داد
2 گر توانا بینی ار کوتاه دست هر که را بینی چنان باید که هست
3 این که مسکینست اگر قادر شود بس خیانتها کزو صادر شود
4 گربهٔ محروم اگر پر داشتی تخم گنجشک از زمین برداشتی
1 دوام دولت اندر حق شناسیست زوال نعمت اندر ناسپاسی است
2 اگر فضل خدا بر خود بدانی بماند بر تو نعمت جاودانی
3 چه ماند از لطف و احسان و نکویی؟ حرامت باد اگر شکرش نگویی
1 کتاب از دست دادن سست راییست که اغلب خوی مردم بیوفاییست
2 گرو بستان نه پایندان و سوگند که پایندان نباشد همچو پابند
1 الا تا ننگری در روی نیکو که آن جسمست و جانش خوی نیکو
2 اگر شخص آدمی بودمی به دیدار همین ترکیب دارد نقش دیوار
1 جوان سخت رو در راه باید که با پیران بیقوت بپاید
2 چه نیکو گفت در پای شتر مور که ای فربه مکن بر لاغران زور