شنیدم که در وقت نزع روان از سعدی شیرازی بوستان 1
1. شنیدم که در وقت نزع روان
به هرمز چنین گفت نوشیروان
...
1. شنیدم که در وقت نزع روان
به هرمز چنین گفت نوشیروان
...
1. ز دریای عمان برآمد کسی
سفر کرده هامون و دریا بسی
...
1. نه بر حکم شرع آب خوردن خطاست
وگر خون به فتوی بریزی رواست
...
1. شنیدم که فرماندهی دادگر
قبا داشتی هر دو روی آستر
...
1. شنیدم که دارای فرخ تبار
ز لشکر جدا ماند روز شکار
...
1. تو کی بشنوی نالهٔ دادخواه
به کیوان برت کلهٔ خوابگاه؟
...
1. خبر یافت گردنکشی در عراق
که میگفت مسکینی از زیر طاق
...
1. یکی از بزرگان اهل تمیز
حکایت کند ز ابن عبدالعزیز
...
1. در اخبار شاهان پیشینه هست
که چون تکله بر تخت زنگی نشست
...