6 اثر از باب اول در عدل و تدبیر و رای در بوستان سعدی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر باب اول در عدل و تدبیر و رای در بوستان سعدی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
خانه / آثار سعدی شیرازی / بوستان سعدی شیرازی / باب اول در عدل و تدبیر و رای در بوستان

باب اول در عدل و تدبیر و رای در بوستان سعدی شیرازی

1 شنیدم که در وقت نزع روان به هرمز چنین گفت نوشیروان

2 که خاطر نگهدار درویش باش نه در بند آسایش خویش باش

3 نیاساید اندر دیار تو کس چو آسایش خویش جویی و بس

4 نیاید به نزدیک دانا پسند شبان خفته و گرگ در گوسفند

1 ز دریای عمان برآمد کسی سفر کرده هامون و دریا بسی

2 عرب دیده و ترک و تاجیک و روم ز هر جنس در نفس پاکش علوم

3 جهان گشته و دانش اندوخته سفر کرده و صحبت آموخته

4 به هیکل قوی چون تناور درخت ولیکن فرو مانده بی برگ سخت

1 شنیدم که در وقت نزع روان به هرمز چنین گفت نوشیروان

2 که خاطر نگهدار درویش باش نه در بند آسایش خویش باش

3 نیاساید اندر دیار تو کس چو آسایش خویش جویی و بس

4 نیاید به نزدیک دانا پسند شبان خفته و گرگ در گوسفند

1 ز دریای عمان برآمد کسی سفر کرده هامون و دریا بسی

2 عرب دیده و ترک و تاجیک و روم ز هر جنس در نفس پاکش علوم

3 جهان گشته و دانش اندوخته سفر کرده و صحبت آموخته

4 به هیکل قوی چون تناور درخت ولیکن فرو مانده بی برگ سخت

1 شنیدم که فرماندهی دادگر قبا داشتی هر دو روی آستر

2 یکی گفتش ای خسرو نیکروز ز دیبای چینی قبایی بدوز

3 بگفت این قدر ستر و آسایش است وز این بگذری زیب و آرایش است

4 نه از بهر آن می‌ستانم خراج که زینت کنم بر خود و تخت و تاج

1 نه بر حکم شرع آب خوردن خطاست وگر خون به فتوی بریزی رواست

2 که را شرع فتوی دهد بر هلاک الا تا نداری ز کشتنش باک

3 وگر دانی اندر تبارش کسان بر ایشان ببخشای و راحت رسان

4 گنه بود مرد ستمکاره را چه تاوان زن و طفل بیچاره را؟

1 شنیدم که فرماندهی دادگر قبا داشتی هر دو روی آستر

2 یکی گفتش ای خسرو نیکروز ز دیبای چینی قبایی بدوز

3 بگفت این قدر ستر و آسایش است وز این بگذری زیب و آرایش است

4 نه از بهر آن می‌ستانم خراج که زینت کنم بر خود و تخت و تاج

1 شنیدم که دارای فرخ تبار ز لشکر جدا ماند روز شکار

2 دوان آمدش گله‌بانی به پیش به دل گفت دارای فرخنده کیش

3 مگر دشمن است این که آمد به جنگ ز دورش بدوزم به تیر خدنگ

4 کمان کیانی به زه راست کرد به یک دم وجودش عدم خواست کرد

1 در اخبار شاهان پیشینه هست که چون تکله بر تخت زنگی نشست

2 به دورانش از کس نیازرد کس سبق برد اگر خود همین بود و بس

3 چنین گفت یک ره به صاحبدلی که عمرم به سر رفت بی حاصلی

4 بخواهم به کنج عبادت نشست که دریابم این پنج روزی که هست

1 یکی از بزرگان اهل تمیز حکایت کند ز ابن عبدالعزیز

2 که بودش نگینی در انگشتری فرو مانده در قیمتش جوهری

3 به شب گفتی از جرم گیتی فروز دری بود از روشنایی چو روز

4 قضا را درآمد یکی خشک سال که شد بدر سیمای مردم هلال

آثار سعدی شیرازی

6 اثر از باب اول در عدل و تدبیر و رای در بوستان سعدی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر باب اول در عدل و تدبیر و رای در بوستان سعدی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی