متی حللت بشیراز یا نسیم از سعدی شیرازی قطعه 1
1. متی حللت بشیراز یا نسیم الصبح
خذالکتاب و بلغ سلامی الاحباب
1. متی حللت بشیراز یا نسیم الصبح
خذالکتاب و بلغ سلامی الاحباب
1. گر مرا بیتو در بهشت برند
دیده از دیدنش بخواهم دوخت
1. گفتم چه کردهام که نگاهم نمیکنی؟
وآن دوستی که داشتی اول چرا کم است؟
1. آشفتن چشمهای مستت
دود دل یار مهربانست
1. خوب را گو پلاس در بر کن
که همان لعبت نگارینست
1. در قطرهٔ باران بهاری چه توان گفت؟
در نافهٔ آهوی تتاری چه توان گفت؟
1. سخن عشق حرامست بر آن بیهده گوی
که چو ده بیت غزل گفت مدیح آغازد
1. من بگویم ندیدهام دهنی
کز دهان تو تنگتر باشد
1. کوه عنبر نشسته بر زنخش
راست گویی بهیست مشکآلود
1. تو آن نهای که به جور از تو روی برپیچند
گناه تست و من استادهام به استغفار
1. بس ای غلام بدیعالجمال شیرینکار
که سوز عشق تو انداخت در جهان آتش
1. آن پریروی که از مرد و زن و پیر و جوان
هر که بینی دم صاحبنظری میزندش