سرو از قدت اندازهٔ بالا از سعدی شیرازی رباعی 13
1. سرو از قدت اندازهٔ بالا بردست
بحر از دهنت لؤلؤ لالا بردست
1. سرو از قدت اندازهٔ بالا بردست
بحر از دهنت لؤلؤ لالا بردست
1. امشب که حضور یار جان افروزست
بختم به خلاف دشمنان پیروزست
1. آن شب که تو در کنار مایی روزست
و آن روز که با تو میرود نوروزست
1. گویند هوای فصل آزار خوشست
بوی گل و بانگ مرغ گلزار خوشست
1. خیزم بروم چو صبر نامحتملست
جان در قدمش کنم که آرام دلست
1. آن ماه که گفتی ملک رحمانست
این بار اگرش نگه کنی شیطانست
1. آن سست وفا که یار دل سخت منست
شمع دگران و آتش رخت منست
1. از بس که بیازرد دل دشمن و دوست
گویی به گناه مسخ کردندش پوست
1. ای در دل من رفته چو خون در رگ و پوست
هرچ آن به سر آیدم ز دست تو نکوست
1. چون حال بدم در نظر دوست نکوست
دشمن ز جفا گو ز تنم برکن پوست
1. غازی ز پی شهادت اندر تک و پوست
وان را که غم تو کشت فاضلتر ازوست
1. گر دل به کسی دهند باری به تو دوست
کت خوی خوش و بوی خوش و روی نکوست