ساقیا می ده که ما دردی از سعدی شیرازی غزل 1106
1. ساقیا می ده که ما دردی کش میخانهایم
با خرابات آشناییم از خرد بیگانهایم
1. ساقیا می ده که ما دردی کش میخانهایم
با خرابات آشناییم از خرد بیگانهایم
1. خرما نتوان خوردن از این خار که کشتیم
دیبا نتوان کردن از این پشم که رشتیم
1. خداوندی چنین بخشنده داریم
که با چندین گنه امیدواریم
1. تو پس پرده و ما خون جگر میریزیم
وه که گر پرده برافتد که چه شور انگیزیم
1. برخیز تا به عهد امانت وفا کنیم
تقصیرهای رفته به خدمت قضا کنیم
1. برخیز تا طریق تکلف رها کنیم
دکان معرفت به دو جو بر بها کنیم
1. خلاف راستی باشد خلاف رای درویشان
بنه گر همتی داری سری در پای درویشان
1. عشقبازی چیست سر در پای جانان باختن
با سر اندر کوی دلبر عشق نتوان باختن
1. ای به باد هوس در افتاده
بادت اندر سر است یا باده
1. شبی در خرقه رندآسا، گذر کردم به میخانه
ز عشرت میپرستان را، منور بود کاشانه
1. ای صوفی سرگردان، در بند نکونامی
تا درد نیاشامی، زین درد نیارامی