دوست میدارم من این نالیدن از سعدی شیرازی غزل 12
1. دوست میدارم من این نالیدن دلسوز را
تا به هر نوعی که باشد بگذرانم روز را
1. دوست میدارم من این نالیدن دلسوز را
تا به هر نوعی که باشد بگذرانم روز را
1. وه که گر من بازبینم روی یار خویش را
تا قیامت شکر گویم کردگار خویش را
1. امشب سبکتر میزنند این طبل بیهنگام را
یا وقت بیداری غلط بودست مرغ بام را
1. برخیز تا یک سو نهیم این دلق ازرقفام را
بر باد قلاشی دهیم این شرک تقوا نام را
1. تا بود بار غمت بر دل بیهوش مرا
سوز عشقت ننشاند ز جگر جوش مرا
1. چه کند بنده که گردن ننهد فرمان را
چه کند گوی که عاجز نشود چوگان را
1. ساقی بده آن کوزهٔ یاقوتِ روان را
یاقوت چه ارزد بده آن قوتِ روان را
1. کمان سخت که داد آن لطیف بازو را
که تیر غمزه تمامست صید آهو را
1. لاابالی چه کند دفتر دانایی را
طاقت وعظ نباشد سر سودایی را
1. تفاوتی نکند قدر پادشایی را
که التفات کند کمترین گدایی را
1. من بدین خوبی و زیبایی ندیدم روی را
وین دلاویزی و دلبندی نباشد موی را