77 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سعدی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سعدی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی

غزلیات در دیوان اشعار سعدی شیرازی

1 اوّلِ دفتر به نامِ ایزدِ دانا صانعِ پروردگارِ حیِّ توانا

2 اکبر و اعظم خدایِ عالَم و آدم صورتِ خوب آفرید و سیرتِ زیبا

3 از درِ بخشندگیّ و بنده‌نوازی مرغْ هوا را نصیب و ماهیْ دریا

4 قسمتِ خود می‌خورند مُنعِم و درویش روزیِ خود می‌بَرند پشّه و عَنقا

1 روی تو خوش می‌نماید آینهٔ ما کآینه پاکیزه است و روی تو زیبا

2 چون می روشن° در آبگینهٔ صافی خویِ جمیل° از جمالِ روی تو پیدا

3 هر که دمی با تو بود یا قدمی رفت از تو نباشد به هیچ روی شکیبا

4 صیدِ بیابان سر از کمند بپیچد ما همه پیچیده در کمند تو عمدا

1 ای نفسِ خرّمِ بادِ صبا از برِ یار آمده‌ای، مرحبا!

2 قافلهٔ شب چه شنیدی ز صبح مرغِ سلیمان چه خبر از سبا

3 بر سرِ خشم است هنوز آن حریف یا سخنی می‌رود اندر رضا

4 از درِ صلح آمده‌ای یا خِلاف با قدمِ خوف رَوم یا رَجا

1 اگر تو فارغی از حال دوستان یارا فراغت از تو میسر نمی‌شود ما را

2 تو را در آینه دیدن جمال طلعت خویش بیان کند که چه بودست ناشکیبا را

3 بیا که وقت بهارست تا من و تو به هم به دیگران بگذاریم باغ و صحرا را

4 به جای سرو بلند ایستاده بر لب جوی چرا نظر نکنی یار سروبالا را

1 وقت طرب خوش یافتم آن دلبر طناز را ساقی بیار آن جام می، مطرب بزن آن ساز را

2 امشب که بزم عارفان از شمع رویت روشن است آهسته تا نبود خبر رندان شاهدباز را

3 دوش ای پسر می خورده‌ای چشمت گواهی می‌دهد باری حریفی جو که او مستور دارد راز را

4 روی خوش و آواز خوش دارند هر یک لذتی بنگر که لذت چون بود محبوب خوش‌آواز را

1 پیش ما رسم شکستن نبود عهد وفا را الله الله تو فراموش مکن صحبت ما را

2 قیمت عشق نداند قدم صدق ندارد سست‌عهدی که تحمل نکند بار جفا را

3 گر مخیر بکنندم به قیامت که چه خواهی دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را

4 گر سرم می‌رود از عهد تو سر بازنپیچم تا بگویند پس از من که به سر برد وفا را

1 وه که گر من بازبینم روی یار خویش را تا قیامت شکر گویم کردگار خویش را

2 یارِ بارافتاده را در کاروان بگذاشتند بی‌وفا یاران که بربستند بار خویش را

3 مردم بیگانه را خاطر نگه دارند خلق دوستان ما بیازردند یار خویش را

4 همچنان امید می‌دارم که بعد از داغ هجر مرهمی بر دل نهد امیدوارِ خویش را

1 شب فراق نخواهم دواج دیبا را که شب دراز بود خوابگاه تنها را

2 ز دست رفتن دیوانه عاقلان دانند که احتمال نماندست ناشکیبا را

3 گرش ببینی و دست از ترنج بشناسی روا بود که ملامت کنی زلیخا را

4 چنین جوان که تویی برقعی فروآویز و گر نه دل برود پیر پای برجا را

1 ز اندازه بیرون تشنه‌ام ساقی بیار آن آب را اول مرا سیراب کن وآنگه بده اصحاب را

2 من نیز چشم از خواب خوش بر می‌نکردم پیش از این روز فراق دوستان شب خوش بگفتم خواب را

3 هر پارسا را کآن صنم در پیش مسجد بگذرد چشمش بر ابرو افکند باطل کند محراب را

4 من صید وحشی نیستم در بند جان خویشتن گر وی به تیرم می‌زند استاده‌ام نشاب را

1 گر ماه من برافکند از رخ نقاب را برقع فروهلد به جمال آفتاب را

2 گویی دو چشم جادوی عابدفریب او بر چشم من به سحر ببستند خواب را

3 اول نظر ز دست برفتم عنان عقل وان را که عقل رفت چه داند صواب را

4 گفتم مگر به وصل رهایی بود ز عشق بی‌حاصل است خوردن مستسقی آب را

آثار سعدی شیرازی

77 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سعدی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سعدی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی