ارزانی عشوه تو هستم از ابوالفرج رونی رباعی 1
1. ارزانی عشوه تو هستم صنما
تا چون دل خسته به تو بستم صنما
1. ارزانی عشوه تو هستم صنما
تا چون دل خسته به تو بستم صنما
1. ای محتمشان حضرت آنید شما
کز فضل در آفاق نشانید شما
1. گه نیک به گفتار برافروخت مرا
گه سخت به کردار جگر سوخت مرا
1. از درد فراقت ای به لب شکر ناب
نی روز مرا قرار و نی در شب خواب
1. ای رأی سفر کرده فغان از رایت
خود بی تو چگونه دید به توان جایت
1. چون چرخ برافکند ردای زربفت
بنشست به صد حیله و برخاست به تفت
1. با روی تو آبله بسی کوشیدست
تا خلعتی از مهر در او پوشیده است
1. روی تو ز مشک زلف قارون گشت ست
زلف تو ز عکس روی میگون گشته است
1. از عقل نگر تا نبرد نام دلت
تا غم نخورد به کام و ناکام دلت
1. ای دل چو به تو چشم تو بهتر نگرد
ترسم که ترا چو شمع چشمت بخورد
1. چون است که عشق اول از تن خیزد
زو بر دل و تن هزار شیون خیزد