1 چون باز به صید یاوه باز تو شود بر تخت سپهر مهره باز تو شود
2 گر ماه به شکل چشم باز تو شود از بیم تو چون ناخن باز تو شود
1 تا جزع هوات را دلم حرز افتاد زو چون تب لرزه بر تنم لرز افتاد
2 از عشق توام کار به اندرز افتاد وزدی بچه زخم تو به آن درز افتاد
1 پیوسته مرا دل به هوای تو کشد و اندیشه به یاد دلگشای تو کشد
2 جانم نفس عجز برای تو کشد ماننده آن نفس که نای تو کشد
1 از هر که دهد پند شنودن باید با هر که بود رفق نمودن باید
2 به کاشتن و نیک فزودن باید زیرا که پس از کشت درودن باید
1 ای مایه اعتصام خلق ای منصور ای معتصم دگر به فریاد و نفور
2 خورشیدی و خورشید نباشد معذور گر زو نرسد نظر به نزدیک و به دور
1 در ظلمت شبهای فراق ای دلبر بینی که چگونه می برم عمر به سر
2 ضایع نشود ریختن خون جگر کاخر بدمد صبح امید چاکر
1 از بهر چرا مرا نداری معذور گر من به دلی دو عشق را سازم سور
2 یک دل بدو اندیشه کشد مهر دوحور یک تن بدو سایه خیزد از عکس دو نور
1 گر عاشق دلسوخته بی تدبیر پیغام دهد که از توام نیست گزیر
2 صفرا چه کنی رحم کن ای بدر منیر پای تو گرفته است رهی دستش گیر
1 ز آن عهد پر از نفاقت ای شمع سرور چون آتش شب نمای نزدیک ز دور
2 چون از تف تابش تو گشتیم نفور خواهی همه نار باش و خواهی همه نور
1 شبهای دراز تو به آرام و به ناز خوش خفته و خواب با تو گشته دمساز
2 مسکین من بیدل چه به شبهای دراز چون چشم فلک نیایدم چشم فراز